طنز ((satire




در فرهنگهای فارسی آنرا چنین تعریف کرده اند: «شیوه ای ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب به صورت خنده آوری نمایش داده می شوند.»[1] «عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار و هدف آن اصلاح است.»[2]


یحیی آرین پور در باره هویت طنز می آورد: 

«آن نوع ادبی که در السنه غربی  satire نامیده می شود و در زبان فارسی طنز اصطلاح شده، عبارت از روش ویژه ای در نویسندگی است که ضمن دادن تصویر هجو آمیز از جهات زشت و منفی و ناجور زندگی، معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به صورتی اغراق آمیز، یعنی زشتتر و بدترکیبتر از آنچه هست نمایش می دهد، تا صفات و مشخصات آنها روشنتر و نمایانتر جلوه کند و تضاد عمیق وضع موجود با اندیشه یک زندگی عالی و مأمول آشکار گردد. بدین ترتیب قلم طنز نویس با هر چه که مرده و کهنه و واپس مانده است و با هر چه که زندگی را از ترقی و   پیشرفت باز میدارد، بی گذشت و اغماض مبارزه می کند.»[3]


سیما داد طنز را چنین معرفی می کند که: 

طنز واژه ای عربی به معنی تمسخر و استهزاء و در اصطلاح ادب به آن دسته از آثار ادبی اطلاق می شود که با دست مایه آیرونی و تهکم و طعنه و استهزاء و نشان دادن عیب ها، زشتیها، نادرستیها، و مفاسد فردی و اجتماعی می پردازد.


اگر چه طنز بر خنده استوار است برخلاف کمدی که غایت و هدف آن خنده است- در طنز خنده وسیله ای برای بیان معایب و آگاه کردن اذهان نسبت به عمق رزالتها و خبائث است. طنز نویس به ظاهر می خندد اما در باطن انسان را به تفکر واردار می کند. او بدیها را به شکلی اغراق آمیز بزرگ جلوه می دهد تا کم اهمیتی آنها از بین برود و مرکز توجه و اصلاح قرار بگیرند.هدف طنز اصلاح و تزکیه است نه ذم و مردم آزاری. این نوع خنده خنده علاقه و دلسوزی است؛ ناراحت میکند اما ممنون می سازد و افراد را به تفکر و اندیشه وا میدارد.[4]



تاریخ تولد اصطلاح «طنز»


چیزی که مشخص است این واژه در قویم معنایی غیر از این داشته است و آن را معادل افسون کردن میدانستند و اکنون نیز معنایی مثبت و اجتماعی دارد و رسالتی بس بالا برای آن در نظر گرفتند. ولی اینکه تاریخ تولید این هنرمند از چه زمانی شروع شده است محل بحث است.


سیما داد تاریخ آن را چنین گزارش می کند: 

در ادبیات کلاسیک و قدیم فارسی طنز به عنوان اثری مستقل و ادبی و به معنای اصلاح گرایانه بسیار نادر است آنچه هست حکایات طنز آلودی است که در کنار هجو قرار می گیرد.


تولد حقیقی آن در دوره پس از اسلام بخصوص در قرن شش و هفت در ادبیات صوفیه رخ داده است. حکایات طنز دوره صوفیه هم چاشنی اجتماعی دارد هم ذوق فلسفی.


دوران بیداری را باید دوران بلوغ طنز نامید. شرایط اجتماعی و وابستگی هنرمندان به دربار مانع عمده رشد طنز بوده است عمده کار در آن زمان موش و گربه عبید زاکانی، بعضی از آثار محمد حسین صفا علی معروف به نبی السارقین درزمان ملا نصر الدین بوده است.


در دوره بیداری، به لحاظ دگرگونی های اجتماعی و نیز رواح ساده نویسی در نثر زمینه رشد و اعتلای طنز پدیدار شد. اثاری چون چرندو پرند/علی اکبر دهخدا، اشعار ایرج میرزا، برخی آثار طالبوف، نیسم شمال و بعد از آنها محمد علی جمالزاده (یکی بود یکی نبود)، ذبیح بهروز، و هدایت طنز به جایگاه اصلی خود که هدایت اجتماعی است، راه یافت.[5]


آرین پور هم که حدود دهه چهل از صبا تا نیما را منتشر ساخت نیز در آن دوره این معنا را برای طنز در نظر می گیرد ولی محمود فرجامی در مقدمه کتاب فلسفه طنز در نقد کلام آرین پور چنین قائل است که: نشریات طنز آمیز تا پیش از دهه چهل منتشر می شد هیچگاه خود را نشریه طنز و طنز امیز ننامیده اند در صورتی که بعضی از آنها مثل نسیم شمال، چلنگر و بابا شمل برای خود رسالتی اجتماعی قائل بودند. یکی از مجله های طنز آمیز در آن دوره توفیق بود که خود ار روزنامه فکاهی مینامیده است.


این واژه در دهه پنجاه در برخی نشریات ادبی که خیلی مطرح نبودند مثل نگین و وحید باب شد و به تدریج از سوی پژوهندگان و طنز پردازانی مثل حسن جوادی، حسین بهزادی، ایرج پزشکزاد، منوچهر محجوبی و عمران صلاحی به جای فکاهی به کار میرفت با این وجود تا اواسط دهه شصت که مجله فکاهی رواج داشت اصطلاح فکاهی رواج داشت اما در طی چند سال به خصوص در سال 69 که مجله گل آقا و طنز و کاریکاتور به روی دکه ها آمدند همراه با خود این اصطلاح را رواج دادند.


اصطلاح طنز در دهه هفتاد نه تنها رواج پیدا کرد بلکه معنایی واسعی پیدا کرد به گونه ای که کلیه ژانرها و سبک ها و تکنیک های شوخ طبعی را تحت پوشش قرار داد. این وسعت معنایی باعث شد که با دو اصطلاح انگلیسی و بسیاری از زبانهای زنده  دنیا که شوخ طبعی را تداعی می کند یکسان شود. Humor معنای وسیعی دارد که بیشتر ناظر به لحن است و  satire که معنایی خاصتر انتقادی تر هدفمندتر و ادبی تر و نزدیک به مفهوم ژانر است. این کار درک و ترجمه را دچار اغتشاش کرده است.[6]


اما آنچه به نظر از آن غفلت شده است این است که گویا صاحب نظران بدین نظر تمایل دارند که نه تنها این واژه تا چند دهه اخیر به این معنا نبوده بلکه اصولا ما در ادبیات خویش تصریحا چنین گونۀ ادبی ای، نداشته ایم اگر چه که بعضاً افرادی مانند عبید زاکانی از آن بهره می برده اند.


ولی آنچه سکاکی و خطیب قزوینی در باره هزل آورده اند گواه از این دارد که این گونه ادبی مد نظر آنها بوده است. میگوید: «و منه [من البدیع المعنوی] الهزل الذی یراد به الجدّ» گویا منظورشان این است که یکی از صنعت های معنوی در علم بدیع، هزلهایی است که از آنها جدیت اراده می شود. با این تعبیر باید گفت که چنین مسئله در لسان گذشتگان ما بوده اگر چه که برایش اصطلاح مجزا وضع نکرده اند ولی توجه داشته اند که چنین چیزی میتواند به عنوان گونه ای ادبی موجودیت داشته باشد.

 



[1]  فرهنگ عمید.

[2]  فرهنگ معین.

[3]  از صبا تا نیما، ج 2، ص 36.

[4]  سیما داد، فرهنگ اصطلاحات ادبی، ص 208.

[5]  برگرفته از: سیما داد، فرهنگ اصطلاحات ادبی، ص 208 و 209.

[6]  فلسفه طنز، ص 12 و 13.