شعر طنز لیلی و مجنون
لیلی و عمل پلاستیک


شنیدم که لیلی سیه‌فام بود

ز چاقی حسابی بداندام بود

دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش

به لیزر ز رخ برد آثارِ  ریش(!)

کمربند بر اِشکَمَش بست سفت

سه‌ماهی رژیم غذایی گرفت

چنانش رژیم و کِرِم داد  حال!

که شد لاغر و ماه، عین هلال

سپس شاد‌دل سوی مجنون شتافت

ولیکن از او التفاتی نیافت

بگفت:«این منم «های»! لیلای تو!

به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!

مگر خود نداری برادر-پدر؟

برو پردۀ  شرم مردم مدر!

نگاری که از بنده دل برده بود

تپل بود، ضمناً سیه‌چرده بود!

برو ردّ کار خود ای پیرزن!

تو عنتر کجا و دل‌آرای من؟»

رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش

زدش ضربۀ سخت و  جانانه‌ای

که:«بی‌جنبه، الحق که دیوانه‌ای!»