چگونه بمب اتم نسازیم؟
خوب برای اینکه بتوانیم از دیگران انتقاد کنیم -و با این عمل مثبت باعث صلاح شویم نه اینکه خرابی های زیادی را به بار آوریم- چه راهی وجود دارد؟ به چند روش میتوان دیگران را امر و نهی کرد که به آنها برنخورد:
۱- یکی از راهها این است که از کنایه استفاده کنیم. کنایه یعنی «به در میگویم تا دیوار بشنود» نا کجا آباد را هدف میگیریم ولی به قول معروف ضمیر مرجع خودش را پیدا میکند.
کنایه اگر همراه بار معنایی منفی باشد و رنج آور باشد تبدیل به متلک و تیکه میشود که گاهی درجة تخریباش از بمب اتم بیشتر است علی الخصوص که در جلو جمع کسی را خراب کنیم در بعضی روایات میگویند این فرد را ذبح کردهایم، متلک نه تنها هدیه دادن یک عیب نیست بلکه معمولاً تخریب روحی شدیدی دارد.
کنایه در زمان خفقان و رعب و وحشت بسیار لازم و کاری است، معمولا شعرا و اهل ادب در دوره های استبداد از این روش کمک میگرفته اند.
۲- روش دیگر این است که از در رفقاقت وارد شویم. ابتدا کمی احساس همدردی کنیم و حس همذات پنداری خودمان را نسبت به او نشان دهیم و زمانی که دلش را کامل به دست آوردیم با عباراتی چون: دوست انسان عیوباش را پیش رویش میگوید و دشمن پشت سرش؛ تا جایی که خودش مشتاق شود یا حتی پیشنهاد بدهد تا عیوبش را بگوئیم.
این روش خیلی خوب است منتها در سطح کلان خیلی قابل اجرا نیست.
۳- اما مهمترین کار ما در فضای کلان اجتماعی است و باید راهی پیدا کنیم که بتوانیم از هر اداره و دستگاهی خلاف و اشتباهی مشاهده کردیم به آنها تذکر دهیم. امر و نهی اجتماعی نسبت به ادارت و مسئولین به میزانی که قلمرو کاری دارند لازمتر میشود و اگر به اشتباه عمل کنند دودش به چشم خیلیها میرود و جلوگیری از آن لازمتر است.
بهترین روش برای انتقاد سازنده و اثرگذار بدون ایجاد مشکل، طنز انتقادی است. طنز انتقادی مانند عمل جراحی بدون درد است که پوست را میشکافند و غدة سرطانی را بیرون میکنند؛ در طنز انتقادی نیز با آمپول بیحسی طنز، پوست غرور اشخاص را با تیغ امر و نهی میبریم و غدة مضر حق الناس را از وجود آن مسئول در میآوریم بدون اینکه به او سخت بگذرد و شأن اجتماعی او زیر سوال برود.
یکی از مهمترین مباحث تربیتی «تغافل» است. در تغافل انسان خودش را به چپ کوچهها میزند تا حفظ آبرو کند. آبرو ریزی دریدگی میآورد و افراد را نسبت به اشتباهات جری میکند.
در طنز انتقادی چون با ملاطفت انتقاد میشود بیآبرویی به بار نمیآورد. خیلی باید حواسمان را جمع کنیم که مرز بین طنز انتقادی و هجو و متلک بسیار بارک است و اندکی افراط یا تفریط باعث دلخوری و شکستن یک شخصیت میشود که بسیار مضر است.
طنازان منتقد:
طنز انتقادی در دوران پادشاهان که جایی را برای انتقاد نمیگذاشتند بسیار کار ساز بوده است. طنز هنری بسیار والاست، میتواند خفقان ها را بشکند و صدای مظلوم را به راحتی به ظالم رساند، و جان خود و مظلوم را حفظ کرد.
یکی از چهرههای سرشناس عالم اسلام که فوق العاده در این کار مهارت داشت جناب بهلول حکیم بود.
بهلول از شاگردان امام صادق ع و مردی فاضل بود. در زمان خلافت هارون الرشید به او پیشنهاد قاضی القضات را داده بودند، برای فرار از این شغل و رفتن به دربار یک ظالم با دستور امام صادق ع خود را به دیوانگی زد و با همان حالت دیوانگی خدمات شیرین و اساسی به جامعة اسلامی آن زمان انجام داد.
از دیگر چهرههای موفق این وادی در زمان پهلوی، علی اکبر دهخدا بود. ایشان در نوشتههای خود که با ادبیاتی عامی نوشته میشد و غالب طنز داشت به دولت وقت انتقاد میکرد. در طنزهای انتقادی چون از صنعت توریه استفاده میشود و کلام قابل حمل به معانی مختلف است، کسی نمیتواند مچگیری کند چون معنای متناسب نظر او را برمیگزینیم. او نوشتهجات خود را به اسم «چرند و پرند» چاپ میکرد.
او در نقد اینکه هر مشکلی سران به بار میآورند باید قشر مستضعف تاوان آن را پس دهند میآورد:
«سرداری مریض شد، حکیم باشی دستور داد او را تنقیه کنند. سردار برآشفت که مرا؟ حکیم باشی گفت: خیر قربان [ببخشید اشتباه شد] بنده را. حکیم باشی را خفته کردند و کاری را که باید با سردرا انجام میشد با او انجام شد. از آن پس هر وقت سردار مریض میشد، حکیم را دراز میکردند و با او همان معاملت میرفت.
یحیی آرین پور: «اگر از نمونه های نادر و معدودی مانند موش و گربه و بعضی لطایف عبید زاکانی شاعر قرن هشتم و شعرای دیگر و سخنان طیبت آمیز و نکته داری که به ملانصیرالدین، از ترکان اناطولی، یا کسانی مانند او نسبت دادن شده و زبانزد عموم است و بعضی آثار محمدحسن صفا علی معروف به نبی السارقین در دوره ناصرالدین شاه بگذریم، در سرتاسر ادبیات حجیم هزار ساله ایران به آثار طنز آمیز که هدف آنها اصلاح و تزکیه باشد برنمی خوریم.
حتی زیباترین و هنرمندانه ترین هجویه ها مانند هجای معروف فردوسی از سلطان محمود غزنوی و هجای ابوالعلاء گنجوی از داماد خود خاقانی شیروانی و امثال آنها همگی جنیه شخصی داشته و به قصد انتقام جویی سروده شده است.
هجویه های انوری، سوزنی، مختاری غزنوی و در زمانهای اخیر هچیه های شهاب ترشیزیو یغمای جندقی، چنان با کلمات و عبارات نازیبا ناهموار پر است که از خواندن آنها مو بر اندام هر انسانی راست می شود.
در روزگاران نزدیکتر به عصر ما نیز شاعران هجاگو مانند ایرج [میرزا] و عشقی متاسفانه همان راه و رسم متقدمان را پیش گرفته اند، تا حدی که عارفنامه ایرج یک هجویه سراسر دشنام و ناسزاست درباره مرد وارسته و پاکدلی مانند عارف قزوینی.»[1]