«فلسفه طنز متعالی»


1- منظور از فلسفه چیست؟


2- چرا متعالی؟


3- فلسفه طنز درست است یا فلسفه خنده؟

 

تبیین بُعد فلسفی:

یک سوال در اینجا مطرح است که منظور از فلسفی بودن طنز در «فلسفه طنز متعالی» چیست؟ آیا یکی از موضوعات فلسفه طنز است؟ آیا اصولا فلسفه به این امور کاری دارد و انها را مورد نقد و بررسی قرار میدهد؟ آیا فلسفی بودن در بیان غربی ها با فلسفی بودن در نگاه فلسفه اسلامی یکسان است؟ اینها سوالاتی است پیرامون حیث فلسفی این موضوع که باید تبیین شود.

منظور از فلسفه گاهی فلسفه مضاف است و گاه خود علم فلسفه یا فلسفه مطلق. علم فلسفه در پی هستی شناسی است و از زاوایای مختلف دارد هستی را میشناسد. فلسفه علمی است کلان نگر، یعنی به مسائل کلان و کلی[1] و علمی که به دنبال کشف علتهای اولیه[2] و نخستین میگردد.

اما نگاه کلی به یک علم و نیز کشف علت برای موضوعات و علوم، حد مشترک است که ذهن را از علم فلسفه به فلسفه مضاف میکشاند. در فلسفه مضاف مثل فلسفه تاریخ، فلسفه هنر و حتی فلسفۀ فلسفه، ما از روشها و متدهای فلسفی برای فهم کلان آن علم بهره می بریم.[3] پس باید دانست که خیلی اوقات فلسفه مضاف در ادبیات ما با آنچه غرب در پی آن است متفاوت است کما اینکه متد فلسفی ما با اکثر آنان متفاوت.

حال مراد از فلسفه در «فلسفه طنز متعالی» چیست؟ در اینجا که بحث از فلسفه طنز است، مراد بررسی زبانشناختی طنز نیست کما اینکه بعضی چنین آورده اند.[4]

همچنین این مسئله را از این حیث که نگاه به علت دارد را نیز فلسفی نمی دانیم همانطور که تقریرهای فلسفی غرب چنین بود.

حال بحث مجدد تکرار میشود که این بحث فلسفه مضاف با تقریر اسلامی است یا خودش میتواند از مسائل فلسفی باشد؟

جدای از بحث علت یابی برای طنز که خود به گونه ای فلسفیدن می انجامد، از انجا که به بحث نفس[5] و قوای نفس و همچنین بحث علم و ادراک گره می خورد، به فلسفه مربوط می‌شود و نیز بدان جهت که از ابزارهای فلسفی در تحلیل این پدیده استفاده می‌شود نیز ان را فلسفی بلکه فلسفه ای مضاف به حساب می آوریم.

اما با دقت بیشتر چنین به ذهن خطور میکند که چونکه از مباحث نفس است فلاسفه در کتب فلسفی خود به آن اشاره کرده اند کما اینکه اشاره شد و نیز از آن جهت که طنز نوعی ادراک است و در حکمت متعالیه بحث علم و ادراک یکی از مباحث مهم آن به شمار میرود، لذا میتوان این مطلب را یکی از مسائل خود علم فلسفه دانست. لذا بحث حیث ادارکی طنز و حتی تجرد آن خواهد آمد.

آری از انجا که در بعضی از گونه های ان با تحلیل و دریافتهای کلامی می خواهیم به حقیقت و هستی مسائل ان پی ببریم دستی نیز در «علم کلام» دارد و با «فلسفه تحلیلی» نیز ارتباط وثیقی دارد و به تبع فلسفه تحلیلی با مباحث «زبانشناسی» نیز ارتباط برقرار می‌شود.



منظور از متعالی چیست؟


شاید این سوال پیش بیاید که چرا این فلسفه طنز را متصف به «متعالی» کرده ایم؟ «فلسفه طنز متعالی» چه تفاوتی با دیگر قرائتها دارد؟

طنز به نوعی خودش یک نوع تعالی برای انسان حساب می‌شود، چرا که مبتنی بر قوه است که در وجود حیوانات پیدا نمی‌شود و از مختصات انسان است و انسان متعالی ترین خلق خداست. یعنی به تبع خنده که نیازی اصلی در وجود انسان است، بحث طنز را پیگیری می‌کنیم و چون مربوط به قوای ادراکی و معرفتی انسان است یعنی بر اساس یک نوع ادراک علمی انسان به خنده می افتد لذا ارزش مند است. لذا خنده ای که ریشه اش فقط در حس باشد مثل خنده ای که به خاطر قلقلک است را بررسی نمی‌کنیم چرا که خوشایندی حاصل از قلقلک و ماساژ در حیوانات نیز پدید می آید.

از طرفی چون مباحث این مجموعه مبتنی بر حکمت متعالیه است، و این نام واقعا برازندۀ این حکمت که یادگار ملاصدرا است، میباشد، لذا امور مبتنی بر این فلسفه نیز به نوعی متعالی محسوب میشوند.

همچنین چون در این مجموعه بحث فلسفه طنز تعالی و رشد یافته نیز شاید برازندگی داشته باشد.

از همه مهمتر اینکه چون این بحث مبتنی بر علوم شناختی و معرفتی انسان است و با مباحث علم و ادراک گره میخورد، و آنها نیز هویتی مجرد دارند، این گونه بحث کردن متعالی است و باعث تعالی میشود. چرا که معرفت نفس جزء بهترین و متعالی ترین معرفت هاست.


فلسفه طنز یا فلسفه خنده؟


اما چرا فلسفه طنز؟ آیا فلسفه خنده درست تر نیست؟

در حقیقت ما در فلسفه طنز در پی شناخت علت خنده هستیم. ولی خنده نتیجه طنز است و علت خنده، طنز است (البته نوع متعالی خنده که مبتنی بر ادراکی مجرد است).

پس فلسفه خنده درست نیست. در فلسفه و منطق بحث قوه ضحک را مطرح میکرده اند ولی نه به اعتبار نتیجه آن، بلکه به اعتبار وجود همین قوه که میتواند عامل و علت خیلی از هنرها باشد.



[1]  در مقدمه بدایه الحکمه فلسفه را علمی کلی بیان میکند. کلی گاهی مراد قضایای کلیه است و گاهی منظور «کلی سعی» مثلا عالم عقل از این حیث که بسیط است، کلی است. اگر کلیت در فلسفه را به هر دو معنا بگیریم، اشکالی که مطرح میشود که مباحث خداشناسی کلی نیست بلکه جزئی است، حل میشود. بله بنا بر نظریه بعضی از متاخرین استعمال یک لفظ در بیشتر از دو معنا جایز است.

[2]  حدوث و قدم معانی مختلفی دارد، منظور اولیه و حادث زمانی نیست.

[3]  حسن بلخاری، آشنایی با فلسفه هنر، ص 11.

[4] دکتر ابوالفضل حری ان را در ذیل مباحث زبانشناختی در شوخ طبعی آورده اند. دکتر کورش صفوی نیز می گوید: اگر بپذیریم که طنز به حق  گونه ای از کاربرد زبان ادب است، پیش از بحث درباره این کاربرد، باید درباره چگونگی آفرینش طنز بیندیشیم.» سپس به بررسی فلسفه طنز می پردازد. مقاله پیش درآمدی بر طنز از منظر زبان شناسی، ص 16، ماهنامه آزما، شماره 36.

[5] البته بعضی مثل حکیم سبزواری مباحث نفس را جزء طبیعیات می دانند و بعضی مانند ملا صدرا جزء مباحث الهیات به معنی الاعم و فلسفه.