متن انتخاب شده از کتاب «دیپلمات نامه» اثر یوسفعلی میرشکاک. صص 52-45.

 فصل دویم: اندرحقیقت دیپلماسی

 باب چهارم: اندرغایات این فن و یادکرد«دلار» مدظله

بدان وقفک الله که حکیمان عالم را بدایات این فن شریف اختلاف است ولکن در غایات این فن همه متفق القول اند که غایه الغایات و نهایه النهایات این فن شریف ، کمر خدمت ایالات متحده خلدالله سطوته، بر میان بستن است. میرزا نعشعلیشاه بگیر منوآبادی در «جنازه نامه» می فرماید:

«غرژ از دیپلماشی آن اشت که امیران و وژیران تمام بلاد، دشت به شینه ایالات متحده باشند، هر ژاکه فرشتند روند. هر شه دهد شتانند و هر شه خواهند دهند، حتی اگر نادانی باشد، آره داداش، شخت نگیر، خم شو که شرت به طاق طویله دیپلماشی نخوره، آره ژون داداش.»

ولکن مولانا شنگولعلیشاه برو ببینم آبادی در «تلوتلونامه » که در رد «جنازه نامه» میرزای محروم به دست مبارک تحریر فرموده گوید:

«برو ببینم بابا تو هم! نفس کش! نبود ؟ آره دایی جون! دیپلوماسی اینجوریانیس، دس به سینه و مینه تو کار ما نیس. دیپلوماسی دعوای رستم و اسفندیاره، یعنی یکی تو بگو ، یکی من بگم. تومی گی الو رستم! دلار چنده؟! اون می گه نف چه قیمتاس؟ بالاخره یه جوری جوش می خورین. فهم شد؟ ها باریک الله البت ایالات متحده رستمه، ما خاک پاشیم . دیپلماسی اینه دایی جون! فهم شد؟ می گی الو، می گی جونم. می گی یه هفت هش گونی مونی ازون اسکن سبزا برفس. مبرفسه ، خرج الواتی در میاد . فهم شد؟ البت دو سه چیکه از اون چاپ سیا هم میرفسه . آره کوچیکتم .به این می گن دیپلوماسی علیتونفس کش؟! نبود، دبرو ببینم بابا تو هم.»

***

هم در این معنی، حکیم بارع فاضلی ،فیلسوف متاخر بیزنسمن بن ویزیتور ،در «صراط التجدد» می فرماید:

«بسم الدلار الذی لیس کمثله الریال الذی غربال المسلمین بغرباله و رفع الکفار بمکیاله، یا ایهاالذین امنو بالدلار دعوا ملتکم الناسخه و تعالواالی صراط الراسخه، فاعملو یا معشرالناس:

نتیجه تصویری برای دلار

لیس شی للنبی آدم یفید   
جز همان که آید از کاخ سفید
نیست درمانی زبهر دردمند  
جز دلار سبز همچون نقل و قند
دین چه باشد جز دلار ای نیکمرد  
رو دلاری جوی و کمتر ول بگرد
آن دلاری که دل آرایی دهد
در به هر کاریت یارایی دهد
 
 
چیست سعی ای بیخرد غیر از دلار 
هین رها کن دین خود را، رو دل آر
تا دلارت هست، دل بر جا بود 
دین بود، ایمان بود، دنیا بود
چیست جنت غیر، تومبیل و موبایل
نیست دوزخ غیر فقر ای کژخیال
نیست در صندوق بانک مرکزی 
جز دلار ای هرزگرد مروزی
امت اسلام محتاج کی اند؟  
جز دلار آیا کرا اندر پی اند؟
مسلمین فکر اساسی می کنند  
رخنه اندر دیپلماسی می کنند
دین به دنیا می فروشند از هنر      
رو تو هم بفروش دین ای نره خر
دیپلماسی دین مردان خداست    
هرکسی این دین ندارد بینواست

                  

دیپلمات نامه

مولانا سیاستعلیشاه

«باد از کدوم ور می آد» آبادی در رسالة‌ شریفة‌«جفرالمتأخرین» می فرماید:

« بدان ای جوانمرد که دیپلماسی طلسمی است از مجمعة عجایب عالم که هرکس فهم رموز آن کرد، گوی سبقت از همگنان ربود. من این مختصر به التماس سالکان طریقت و رهروان راه حقیقت،از بیاض دل به سواد کاغذ آورده ام و تو را از اهل این معنی نگاشته ام،زنهار که به انکار این حقایق برنخیزی و بی تمیزی نکنی که ابدالاباد در خسران و زبان بمانی. بدان وفقک الله که دیپلماسی در لسان عرب «الدیپلماسی» باشد. محویان «الف لام» دیپلماسی را حرف تعریف و محویان آن را کسوت تشریف شمرده اند. شیخ طریقت ما سیلوستر علیشاه لس آنجلس آبادی که از مشایخ سلسلة جلیله پنتاگونعلیشاه بود ، می فرمود:

«مراد از الف در «الدیپلماسی»‌ الف ایالات متحده اَدام اله سلطنته ، و مراد از لام ، اشاره به روایت مشهور «لاحکم الا حکم الامریک» است. مولانا آرتور میرزای سه جانبه گرا که خرقه ارشاد از فخرالحکما برژینسکلیشاه گرفته است، در «ابجد نامه»‌می فرماید: الف در الدیپلماسی، اشاره به دو الف اول و آخر در کلمه مبارکه آمریکاست و لام به این معناست که «لیس فی الوجود الا ایالاتنا الموجود»، در حاشیه این اشارات لطیف ، حکیم محقق ، فاضل بارع ریچارد میرزای نیوزیلندی در «شل کن بیاد نامه» آورده است:

ای فرزند! قول سالکان طریقت سیاسی و کاملان شریعت دیپلماسی را درباب «الف لام» شنیدی و اما «دال»‌در این کلمة محکمه به چند معناست. گروهی از متقدمین فرموده اند:‌

و اما دال ، رها کردن دین است. حقیقت دیپلماسی همین است. هر که با دین همنشین است، در خسران مبین است.

دین در دیپلماسی به کارناید، دیپلمات را از بی دینی عار ناید ، جانب دین مرو که بارت بار نشود، ریالت دلار نشود، زن و فرزندت پاترول سوار نشود.»  و برخی از متاخرین می فرمایند:

دین به کارت نمییاد، دینو رها کن دلو باش
دین هر کی پولشه، حلال هر مشکلو باش
دین دیگه قدیمی شد، دلارای خوشگلو باش 
 دیپلماسیه که بر خلاف دین اساسیه

 بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

کسی که دلار داره،دینو می خواد چکار کنه
تازه، با دلار میتونه بار دینو بارکنه
نماز و روزة‌استیجاریشو تیار کنه
      دیپلماسیه که واجباتشم اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

***

کاش می شد منم به جای اینکه لوت لات بشم
کالج مالجی برم، یه خرده با سوات بشم
یه جوری می شد که دینم بره دیپلمات بشم   
دیپلماسیه که عشق و حالشم اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

خوش به حال کسی که ریش و سیبیلش ماسیه
  دین داده اما دلش حسابی لاس و گاسیه
نمازش مصلحتی، دیپلماسیش راس راسیه
دیپلماسیه که خالی بندیاش اساسیه

بعد از این دین منم ، دلار و دیپلماسیه

دیپلمات نامه

مولانا حسن سه کله یافت آبادی

در رساله «چین و چروک فی اطوار ترمزبریدگان سلوک» در فصل سوم باب چهارم نمط پنجم، اشارت ششم در خطاب به خلیفه خویش تقی چارگوش، می فرماید:

«خلاصت کنم آتقی، الف لامو ولش، د دلاره ، ی یاره، پ پول خودمونه، ل یعنی لبو رد کن بیاد،  و یعنی وای ننه ددم یاندی، م یعنی ما اینیم، الف یعنی اخ کن بیاد. س یعنی بپا سه نشه کسی نبینه، ی آخری هم یعنی یا علی مدد ما رفتیم.»

در شرح این اشارات لطیف ، همشیرة تقی چارگوش، پری چارچش که رابعة دوران و مریلین زمان ماست، با مداد ابرو در حاشیة آن رساله نوشته اند:

«این یه ور قضیه اس جونم! د فقط اشاره به دلار که نیس! مردا حتی اگه «دون خوان» هم بشن ، باز یه چیزاییشون می شه، آره جیگر من یادمه که قدسی می گفت: پری جون! د یعنی دیسکو ، یعنی دانس ، یادته اون شب پسره ‌‍‌(پری خانم در حدود ده صفحه مکاشفات و مناظرات خود و قدسی را ذکر کرده و سپس می فرماید): وا! خاک عالم چی داشتم می گفتم؟ ها؟ ،... ب یعنی  پارتی، یعنی پسره... خاک بر سرش کنن، مرده شور اون قیافه شو ببره، رفته بودیم دربند، گفت: پری! پ مثل پل نیومن ، با کیف زدم تو پوزش، ولش کردم اومدم خونه. کتابای کاستانداشو دادم قدسی براش یرد، کتابای کریشنامورتیمو ازش گرفت. یه نامه هم براش نوشتم که همه ش یه خط بود این جوری:

 «سالک عزیز، تو هنوز به رؤیا بینی نرسیدی، پ یعنی پرستیژ برو جلو عرفانت آب بندی بشه»    پری

***

ای جوانمرد ، از این نمط، سالکان واصل و کاملان مکمل در باب دیپلماسی بسیار گفته اند، این بنده که خواجه هربرت باشم به یاد دارم که یکی از اکابر متأخرین می فرمود:

« هرچه حکمای سلف گفته اند ، ترهات است و دلار قمقمة آب حیات است ، پسته شور و نشمة کور را در طلب مردن، به از گوش به مدعیان شرایع منسوخ سپردن. بدان وفقک الله فی عبادت الدلار که طلسم دیپلماسی پول است و مفتاح پول، نزول.»

 بدان ای جوانمرد که دیپلماسی طلسمی است از مجمعة عجایب عالم که هرکس فهم رموز آن کرد، گوی سبقت از همگنان ربود.

از مولانا رضا زولبیا که از سودائیان و شوریدگان این طریقت است و سالها در هند و تایلند و هنگ کنگ و استانبول ، انواع ریاضات متحمل شده، تا به مقام محو و فنا رسیده است، پرسیدم که دیپلماسی چه باشد؟ در جواب من، این مرقومه عنایت فرمود:

هوالدلار

هربرت عزیز! تو را که از لاغری روح در بدن نیست با این معانی چه کار؟ دیپلماسی کسی را به کار آید که کش قطر شکمی باشد و ریش و پشم خم اندر خمی ، دیپلماسی حکمت معنوی است، دانی که دیپلماسی مرکب است از دیپلم و ماست که عوام آن را «ماس» می گویند. «دیپل» به یونانی «دیپو» به سریانی و «دپ» و «دو» و «دوه» به سانسکریت و «دوک» و «هوک»،  به بابلی و «حوک » و «حوکم» ، به فینیقی و «حکم» به عبری و عربی برابرند و هم ریشه. «مس» و «موس» به فارسی کیانی با «موت» و «مون» عیلامی برابرند و هر دو از ریشه «معون» و «معن» قطبی هستند که پس از ورود به سریانی به صورت «مانو» و «معانو» در آمده و در زبانهای سامی به شکل «معنو» و «معنا» مصطلح شده اند. به جای پرسش از دیپلماسی، شکمی فراهم کن که حکما گفته اند:

کار بی روده پیش می نرود         
ای پسر روده ای فراهم کن
روده چون پر زباد نخوت شد  
شکم توده ای فراهم کن
گردن اندر شکم چو گشت نهان         
ریش پرورده ای فراهم کن

 

میرزا حبیب الله چاله میدانی در رسالة «اسرار نیایش در قرن بیستم» می فرماید:

دیپلمات نامه

نزول کن ، نزول، که کس نشد قبول، مگر که بر دلار، سوار شد سوار، بدان که کردگار، نشد رضا زکس، مگر که هر نفس، خرید هرچه دید، نمود احتکار، که کس نشد سوار، مگر کسی که خورد، برید و بست و برد، سپردها سپرد، گلوی خود فشرد، ز دین و دل برید، نخورد و پرورید، دلار را چوجان، به حق راستان، به حق راستی، دروغ سروری است و راست، کاستی. به روزگار ما، نیایش ارکنی، به آسمان مبین، میار نام دین، که دین دلار شد، و هر که بی دلار، ذلیل و خوار شد . پس ای جوان شنگ! الاغ خُل مشنگ! هوالدلار گو، هوالدلار زن، که حق نزول کرد، و شکل پول شد. به هر کسی رسید، ز رنج و غم رهید، غم و الم ندید. میار یاد یار، دلار گو دلار. که هرکسی نداشت، خداش وا گذاشت...