مناجاتیسم نامه

 

  1. ادیبا! بر آرایه‌های ادبم بیفزای، تا معانی و بیانم، بدیع گردند.

 

  1. عده ای ادبیات خوانند برای فهم مجاز؛ معبودا! ادبم ده برای فهم حقیقت.

 

  1. لطیفا! عمری از «حال» و «تمیز» خواندیم ولی نه حال حاصل شد نه تمیز.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَه‏ فُرقَانَاً.

 

  1. «خدایا!» تنها منادای من است «خدایا!»!

 

  1. الهی! مفعولمان را به کن.

 

  1. «فارساً»[1] را قابلیت «تمیز» باشد و «حال»، ولی معبودا! این ناقابل را نه فارسیت باشد نه تمیز نه حال.

 

  1. رافعا! عده ای به رفع مشغولند و دیگری به نصب و آن دگر در فکر جرّ؛ ولی خوشا به حال «ساکنان».

 

  1. معشوقا! روزگار نفهمی ام را با جارّ مجرور کن تا بلکه منصوب شوم و مرفوع گردم.

 

  1. الهی! «ساکن» را نیز با جارّ مرفوع کن تا ساکن شود.

 

  1. مولایَ یا مولای! انت الجارّ و انا المجرور و هل یرحم المجرور الا الجارّ؟ مولای یا مولای! انت الناصب و انا المنصوب و هل یرحم المنصوب الا الناصب؟ مولای یا مولای! انت الرافع و انا الموفوع و هل یرحم المرفوع الا الرافع؟ مولای یا مولای! انت الساکن و انا المتحرک و هل یرحم المتحرک الا الساکن؟ مولای یا مولای! انت الناسخ و انا المنسوخ و هل یرحم المنسوخ الا الناسخ؟

 

  1. الهی! لطفا ما را از شرّ مجرور ومنصوب و مرفوع مجات ده که قلیزیسم ما را کشت!؟
 

[1]  نقش «فارسا» را در «للله درّه فارساً» را هم حال میگیرند و هم تمیز.