شاخصه های طنز ممدوح:
جاده طنز بسیار باریک است و اگر شاخصههای مثبت آن رعایت نشود به ابتذال و لودگی کشیده میشود.
طنز اگر در مسیر غلط و اشتباه مورد استفاده قرار بگیرد بسیار خطر ناک است و میتواند فسادهای زیادی را به بار آورد.
برای تمییز طنز خوب و مفید از جنس نامرغوب و مضر و فساد آور لازم است به شاخصههای طنز مثبت و مطلوب توجه شود.......
1- دوری از گناه و فساد
انسان موجودی است متعالی و هر کاری برای او انجام میشود باید به تعالی روحی و فکری او بینجامد.
اگر در مقولة طنز وارد شدیم اولین نکتة مهم و خط قرمز کار باید توجه به اصول انسانی باشد. گناه کردن و به گناه کشاندن کاری است منفی و مورد نکوهش.
اگر کاری به سمت گناه رفت دیگر طنز نیست چرا که طنز هدفی مقدس دارد، او خود را خادم انسانیت میداند. چیزی که هدف غیر اخلاقی داشت هجو و هزل است و از مقولة لهو و لغو، او دیگر در خدمت انسانیت نیست.[1]
2- لطافت و ملاحت
طنز را میتوان به صورت نرم و لطیف مطرح کرد تا بیشترین تأثیر را در روان مخاطب بگذارد. در اصل لطیفه کلامی است که دارای نکاتی ناب دارد و زیباست فهمش هم به کنکاشی نیاز داشت.
سعدی در این زمینه می گوید:
به یکی لطیفه گفتن ببری هزار دل را نه چنان لطیف باشد که دلی نگاه داری
طنزی که در آن مسائل به صراحت بیان شوند باعث دلزدگی میشود. در مباحث ادبی گفته میشود «الکنایه ابلغ من التصریح» اگر بتوان به زبان کنایه سخن گفت، تأثیر بیشتری بر شنونده میگذارد. تصریح ملاحت طنز را از بین میبرد. در حقیقت در لطیفه مطلب در لفافه گفته شده است و هضم و فهمش کمی دقت می خواهد.
در کنار اینها باید دانست هر سن و فرهنگی تا یک حدی کشش کنایه را دارد و بیشتر از آن یا برای آنها دلزدگی میآورد یا بیاثر و بیمزه میشود. مثلاً در یک جمعی که ازدواج کردهاند میتوان یک سری لطیفهها را مطرح کرد که اگر همانها را برای بچهها یا غیر متأهلین بیان شود، سبب دلزدگی یا فساد میشود. در این حالات نیز باید درصد تصریح و کنایه را به میزان ظرفیت طرف مقابل تنظیم کرد.
در مقابل شوخی ها و گفتارهای خنده داری که به رکیک هستند یا ملاحت و زیبایی ندارند، دلربایی نمی کنند و از هنر فاصله گرفتند هر چند که باعث خنده بعضی افراد شود. کلام باید در نهایت لطافت و ملاحت باشد، حافظ در رباعیاتش می گوید:
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات
معمر بن خلاد می گوید از امام ابوالحسن ع سوال کردم: کسی در میان قوم خود است و بین خودشان مزاح میکنند و می خندند. فرمودند: اشکال ندارد تا زمانی که نباشد.» من گمان کردم منظورشان چیز زشت است.
سپس فرمودند: شخصی بادیه نشین آمد خدمت رسول الله ص و برای ایشان هدیه ای آورده بود. بعد از اینکه هدیه را داد گفت: پول هدیه من را نیز بپردازید. از این کلام رسول الله ص خنده شان گرفت. و هر زمان که غم ایشان را فرا می گرفت می فرمودند: آنچه که آن اعرابی انجام داد، کاش دوباره اتفاق بیفتد.[2]
[1] در بحث طنز مذموم در این رابطه بیشتر بحث می کنیم.
[2] معمر بن خلاد قال: سألت أبا الحسن ع فقلت: جعلت فداک الرجل یکون مع القوم فیمضی بینهم کلام یمزحون و یضحکون؟ فقال: لا بأس ما لم یکن، فظننت أنه عنى الفحش.
ثم قال: إن رسول الله ص کان یأتیه الأعرابی- فیأتی إلیه بالهدیة ثم یقول مکانه: أعطنا ثمن هدیتنا فیضحک رسول الله ص- و کان إذا اغتم یقول: ما فعل الأعرابی لیته أتانا. المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص: 314.