آیا پایتخت به طنز تیپیک دست یافت؟
قسمت اول
علی اکبر قلی زاده – مشهد مقدس – فروردین 99
نشر بدون ذکر نام شرعا و عرفا صحیح نمی باشد
شروع سخن:
ای خِدااااا چقد این پایتخت گل فرمایش میکنه، آدم اگه پِنجاه بار اینو ببینه کمه اَبِالفضلی میگم.
ششمین میهمانی سیروس مقدم با سفره آرایی های محسن تنابنده در نهمین سال تولد پایتخت، تقریبا تمام شد و این نشان از نفوذ این سریال معمولی در بین مردم دارد.
مقدمه:
هر برنامه ای زمانی ماندگار است که در ستیز بین ضعف و قوتهایش، بتواند قوتهای ماندگارش را به رخ بیننده و اهل رسانه بکشاند. که پایتخت همچنان توانسته است خودش را پایا نگه دارد.
از نقد و بررسیهایی که توسط شخصیت های رسانه ای و ژورنالیستی که در فضای رسمی تلویزیون و مطبوعات و فضای پرآشوب مجازی مطرح شده بگذریم که هر کدام میخ و نعلی را هدف گرفته اند.
نقد وبررسیهای ما پیرامون این مسئله است که «آیا پایتخت به طنز تیپیک نزدیک شده است یا نه؟»
چرا موضوع چنین باشد؟ به خاطر اینکه اولا نقدهای منصفانه یا نقدهای نق نقوی زیادی انجام شده است ولی جای خالی بررسیهای علمی حول ژانر کمدی و گونه هنری ادبی-طنز کمتر دیده میشود که اگر خدا خواسته باشد در انتهای این گفتمان به آن خواهید رسید.
اما نقدهای کلی ای که پیرامون این برنامه شده به صورت تیتر وار چنین هستند:
اولین اشکالی که خیلی خالی از وجه نیست، خالی شدن قلم خشایار الوند از سبد این سریال است که مشکل فیلم نامه نویسی را برای تنابنده و آرش عباسی زیاد کرده است.
فیلم نامه دارای انسجام درونی نبوده و بعضا سوتی هایی داده است
- مثل اینکه پنجعلی قبر ندارد ولی نقی که به نیابت از پدرش حج گذار است میگوید باید یک حاجی به اول اسمش تو سنگ قبر اضافه کنم. و موارد دیگری که خیلی ها بیان کرده اند
- مثل اینکه آب قطع شده ولی فهیمه صورتش را شست.
جدای از این سوتی ها، فیلم نامه دارای خط سیر مشخص نیست و شاید بتوان گفت کاملا ایپیزودیک دارد جلو میرود. این نوع نوشتن کاملا این امکان را در اختیار شما قرار میدهد که بازی را به هر سمتی بکشانید و حتی بیشتر یک قسمت را در ورزشگاه آزادی تلف کنید، بدون اینکه به سمت و سوی جریانات اصلی فیلم نامه نظری داشته باشید. حتی این امکان را به وجود می آورد که هر شخصیتی را ولو شخصیت اول را از داستان حذف کنید.
نمی دانم میشود اسم این کار را سوررئال گذاشت یا مثلا برای ماست مالی کردن بگوئیم گونه فکاهی سوررئالیستی است یا رئالیسم جادویی است؟ ولی هیچکدام زیبنده کار نیست و اصلا مختصات نویسندگان چنین گرایی را به ما نمی دهد.
توضیح سوررئال: سوررئالیسمی که آندره برتون طرح ریزی کرد با قرائت قدیمش مبتنی بر روان ناخودآگاه بود و به نظرم در قرائت جدید بتوان آن را با مغز خزنده که لایه سوم مغز است، تشریح کرد همانطور که در علوم شناختی و نورومارکتینگ از آن بهره برداری میشود، اما خیلی بعید می دانم فضای سینمایی ما به قله رسیده باشد و بتواند از آن بهره مند شود.
به هر حال فیلم نامه بی سروته است و هر جایی میشود تمام شود. در صورتی که اگر خط سیر مشخص باشد مثل یک فیلم سینمایی یا یک سریال پلیسی، مردم اگر قسمت های آخر آن را نبینند گوئی اصلا فیلم را ندیده اند.
گره افکنی و گره گشایی بسیار آبکی است.
- مثلا گره افکنی ای که برای ارسطو شکل گرفت زیبا بود ولی گره گشایی آن به راحتی با اقرار و چند صحنه محذوف مشخص شد.
- گره گشایی هایی که در ماجرای عشق فهیمه و رحمت بود، عشق ارسطو به طاهره، روند اخراج نقی از کارش، همگی بسیار بی رمق هستند.
بعضی داستانکها که کلا نیمه کاره رها شدند. مثلا اینکه خانه نقی قبلا ژاندارمری بوده است. یا ماجرا اخبار گویی هما بسیار بی ربط بدون حاشیه و بی فایده بود.
چینش افراد نیز کمی تا قسمتی دارای ابهام است مثلا معنا ندارد ارسطوی مجرد کلا تلپ خانه پسرخاله اش باشه چون نه کاری داره، نه کار راه اندازه نه خانه دارد و ... .
دیالوگها بعضا خوب بود مثل سکانس تحویل ماشین ارسطو به طاهره
لکن دیالوگهای آبکی زیاد داشت. مثلا خیلی میخواستند که فیلم را با متلک های سیاسی همراه کنند. ولی برای رسیدن به طنز یا ساتیر باید متلکها جانبدارانه باشند و نشان دهنده ضعف اجتماعی و الا کار صرفا کمیک و فکاهی و ویت و هومور خواهد شد و به پروژه طنز اصطلاحی یا ساتیر نرسیده است.
مثال: ولی می بینید که در یک قسمت می خواهند با سه رئیس جمهور ایران شوخی کنند اولی تیکه ای است که ناظر به گفتار اقای روحانی بعد از گران شدن بنزین است. این تیکه بی مزه نه تنها طنز اصطلاحی نیست بلکه نهایتا تمسخر است لذا رسالتی اجتماعی را نمی تواند به دوش بکشد. یا دو اصطلاح «تکرار» و «هاله نور» نیز کاملا بی جا و بی مورد است مخصوصا استفاده از واژه «تَکرار» توسط بهتاش.
اینها همگی نشان از خامی بعضی دیالوگها دارد مخصوصا در فضای تخصصی طنز انتقادی اصلا جایگاهی ندارد. شوخی ها نیز غالبا سطحی است و بعضی بی مزه مثلا قسمت اول رحمت در زندان به ارسطو میگوید: مگه نشنیدی که هرگز نرسیدن بهتر است از دیر رسیدن است. این گونه طنزسازی شبیه سازی به بیماری «زبان پریشی» است که البته گاهی توسط نقی خوب اجرا میشود مثل «فضای مَزاجی». که اینها صرفا هومور است و طنز انتقادی و ساتیر نیست یا زبان گرفتگی های بهتاش در قسمت های اخر.
تیکه کلام های ماندگار نیز ضعیف اجرا شد. تیکه کلام های ماندگار این فصل «ای خِداااااا» «من دیگه رد دادم» «شما گل فرمایش میکنید» یا «اوه شه» است که دوتای اول خیلی پخته است و قابلیت ماندگاری دارد ولی شخص اول و دوم خیلی دیالوگ یا تیکه کلام یا یادگاری برای ما نگذاشتن.
مثلا آرش عباسی در قسمت آخر با تکرار «فلانی ایران رو خیلی دوست داره» توانست به تیکه کلامی برسد. البته مهمتر از همه استفاده کردن از این تیکه کلام هاست همچنین شرایطی ایجاد کردن برای ماندگاری آنها مانند تیکه کلامهای زیادی که از فیلمی مثل «شبهای برره» هنوز در کلام مردم دیده میشود. چرا که امثال شب های برره دارای تیم نویسندگی است که خشایار الوند نیز یکی از آن گروه بود.
استفاده نکردن از ظرفیت «سندروم ... بی قرار» یکی از ندبه های این سریال است. استفاده خیلی زیاد از آن در فضای مزاجی، مزاج مردم را چن وقتی گرم نگه داشت ولی نویسنده نتوانست با تَکرار آن استفاده طنزانتقادی اجتماعی از آن داشته باشد. واقعا حیف این ظرفیت که استفاده نشد ولی مردم خیلی ویژه بهره بردن.
استفاده «پِنجاه» توسط نقی، شاید به خاطر تفاوت گویشی واضح و شیرینی است که بین مازندرانی و لهجه معیار است ولی تکرار آن شاید ناشی از نقص بازیگر برای همانند سازی کامل با لهجه کارکتر خویش دارد لذا پنجاه بار پنجاه را تکرار کرد.
شباهت رساندن قسمت آخر و سکانس های مرتبط با رحمت و همسرش سوار بر موتور در جاده، با قایق وسط دریاچه و حرف زدن از روشن بودن لامپ موتور، ارجاعی نوستالژیک است به سه فیلم «همسفر» ، «ممل آمریکایی» و «در امتداد شب» که قبل از انقلاب ساخته شده اند و نماد و سمبل فساد می باشند.
نتیجه کلی: اگر هر کدام از این کاستی ها در این سریال، سه ریال از ارزش فیلم نامه بکاهد، در نهایت چند می ارزد؟
اینها مسائلی کلی ای بوده که پیرامون سناریوی فیلم مطرح میشود. اما آیا این سناریو به طنز انتقادی اجتماعی یا ساتیر نزدیک شده است یا در حد همان هومور و بورلسک: که طبق معنایی موضوعات مهم را سبک و مسخره بیان کردن است، می ماند؟
بعضی موارد نیز از آنتی هومور استفاده شده است مثل خواب نقی قبل از آمدن بهبود و درگیری بهتاش با بهبود که از نوع پرانک می باشد.
مانند این شعرهای میرزا حسین مشرف اصفهانی که پارودی و نقضیه ای دارد نسبت به خمسه نظامی ولی به نحوی که هیچ معنایی بر الفاظش بار نشود
اگر عاقلی بخیه بر مو مزن
به جز پنبه بر نعل آهو مزن
سوی مطبخ افکن ره کوچه را
منه در بغل آش آلوچه را
که نعل از تحمل مربا شود
به صبر آسیا کهنه حلو شود
ز افسار زنبور و شلوار ببر
قفس میتوان ساخت اما به صبر
ایشان که این اشعار را گفت، قرار شد که اگر شعرهایش معنا داشته باشند یک دندان از او بکشند و اگر بر همان وزان اما بدون معنا باشد به اِزای هر بیت مثقالی سیم بگیرد. آورده اند که سه بیت معنا دار داشت که سه دندان از او کشیدند.
البته تولید برنامه ای برای خندان خیلی خوب است ولی اگر نیم نگاه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را مد نظر نداشته باشد آن وزانت و مردمی بودن خود را ندارد.
طناز اجتماعی، باید زبان مردم باشد، حقایق تلخ را به زبان شیرین طنز بیان کند و به قول یحیی آرین پور مانند چاقوی جراحی باشد، شکم پاره کند ولی برای اصلاح، لذا سوزشش شیرین جلوه میکند.
حال قضاوت اینکه ارزش این فیلم نامه چه میزان بوده و چقدر در نقدهای اجتماعی موفق عمل کرده است، با شما
فیلم فوق را در اینجا ملاحظه بفرمایید 👇👇👇.
https://b2n.ir/699855
https://www.aparat.com/playlist/355768/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D9%86%D9%82%D8%AF_%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84_%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA
|
سلام علیکم .
ممنون از مطالب خوب و شیرین وبلاگتون .. بزرگوارید !
سبک فیلم نامه نوبسی آرش عباسی خیلی متفاوت با خشابار الوند هست .. شاهد افت شدید محتوای فرهنگی این سریال محبوب در سری اخرش بودیم .
واقعا جای تاسف داره فیلم نامه یک سریال با این همه زحمت چند ساله به شخصی مثل ارش عباسی با اون سابقه داده بشه .