جمعی بودن طنز social satire
یکی از مهمترین فرقهایی که انسان با بعضی از موجودات دارد، تعلق خاطر به زندگی اجتماعی است. بعضی از حیوانات هم به زندگی اجتماعی گرایش دارند ولی مانند انسان یک جامعه متعالی که در ان تقسیم کار صورت بپذیرد و کارشان مبتنی بر تشکیلات باشد[1] نیست.[2]
این بحث از گذشته بین فلاسفه مطرح بوده است. مثلا ارسطو و افلاطون انسان را مدنی بالطبع می دانستند. یعنی انسان به نسبه طبیعت خودش گرایش به زندگی اجتماعی دارد. عده ای زندگی اجتماعی را بنا به ضرورت برای انسان لازم میدانستند و علامه طباطبایی انسان را مدنی بالاستخدام[3] می دانستند یعنی انسان برای رشد وماندن (حب بقاء) دوست دارد هر چیزی را در این مسیر استخدام کند. گرایش او به جامعه نیز از همین باب است.[4]
در همین راستا بعضی از نیاز های انسان وابسته به اجتماع است و در صورت نبود ان، ان نیاز بر آورده نمیشود و انسان به مقصود خودش نمی رسد. بعضی به طنز همین نظر اجتماعی بودن را دارند. در این صورت انسان در طنز نیاز به جامعه دارد و در جمع بودن میشود یکی از لوازم طنز یعنی انسان مثلا دیگران را استخدام میکند تا با انها به خیال پردازی بپردازد و لذت طنز را ایجاد کند؛ در این صورت باید در فلسفه طنز از ان نیز سخن گفت ولی اگر در علیت نداشته باشد بلکه معدّ باشد دیگر لازم نیست در فلسفه طنز از ان سخن گفت ولی به عنوان معدّات طنز میشود درباره ان گفتگو کرد.
تاثّر از خنده دیگران
وقتی حضرت موسی ع به کوه طور رفته بودند؛ مردم با گمراهی سامری گوساله پرست شدند. ایشان وقتی باز می گردند به شدت ناراحت میشوند و الواح را می اندازند و موی سر برادرشان هارون ع را می کشند. در توجیه این قضیه حضرت علامه طباطبایی می فرمایند که وقتی انسان علم داشته باشد به چیزی یک حالتی در او به وجود می اید و وقتی ان قضیه را مشاهده میکند حالتی شدیدتر برای او رخ میدهد. مثلا زمانی که بشنویم یکی از دوستان قدیمی را می خواهیم ببینیم یک حال داریم و زمانی که او را ببینیم شور و شعف دیگری داریم. این قضیه هم چنین است یعنی با وجود اینکه حضرت موسی می دانسته اند ولی وقتی عملا گوساله پرستی را مشاهده میکنند این برخورد را دارند.
بعد از نقل این قضیه علامه طباطبایی مثالی می زندکه متناسب با بحث ماست: می فرمایند زمانی که ما یک پدیده عجیب را می بینیم، صرفا یک حالت تعجب در ما ایجاد میشود و زمانی که با کسی هستیم علاوه بر تعجب، می خندیم.[5]
گویا نظر ایشان بر این است که یکی از علل خنده، در جمع بودن است. بر این اساس میتوان در جمع بودن را نیز جزء عوامل خنده نام برد. قطعا در جمع بودن در کیفیت افزایی خنده تاثیر گذار است ولی بعید است که بتوان ان را دلیلی بر خنده دانست ضمن اینکه ایشان در مقام بیان نیستند و صرفا می فرمایند که تاثیر دارد. مثلا کسی که دیرتر یخش باز میشود و دیر به خنده می افتد در جمع بودن درجه انفجار باروت خیسش بیشتر میشود ولی بعید نیست که کسی به تنهایی نیز بخندد و چه بسیار که اتفاق می افتد.[6]
بر اساس نظر رابرت پُراوین[7] که 1200 نمونه از خنده در گفتگوها را به همراه موقعیت هایشان ضبط کرده است، احتمال خندیدن وقتی با دیگران هستیم سی برابر بیشتر از هنگامی است که تنها می خندیم.[8]
جان موریل میگوید که خنده همان تکامل بازی است که در حیوانات است و در انسان به شکل پیشرفته ترش تبدیل به خنده شده است. میگوید بازی نمادی است که من در حال سلامت هستم و دارم لذت میبرم و شما هم لذت ببرید.[9] هانری برگسون نیز طنز را اجتماعی ترین نوع هنر میداند.[10]
در اینجا نوعی همگرایی و هم ذات پنداری[11] در میان ما انسان ها دست می دهد که به خنده ما کمک میکند لذا هر چه این اتحاد بیشتر باشد لذت ما از خنده دیگران بیشتر میشود. وقتی انسان نزدیکان خودش مثل پدر و مادر یا همسر و فرزند را خندان میبیند، گویی تمام حس خوشحالی و خنده انها به او نیز سرایت میکند.
البته در کنار این باید خروج از حالت جدیت و رفتن در حالتی تغافلی از حقایق و تمرکز بر این حالت و غیر مضر بودن نیز وجود داشته باشد. در غیر این صورت شاید من ناراحت هم بشوم مثلا اگر در بین انها باشم و توسط انها مورد تمسخر قرار بگیرم شاید ناراحت هم بشوم یا اگر به چیزی می خندند که من نسبت به ان حساس هستم و انها دارند ان را تحقیر میکنند.
[1] حتی جوامع مبتنی بر انارشیسم و هرج و مرج نیز از این قاعده مستثناء نیستند.
[2] ابن سینا در بررسی عرضیات انسان خاطر نشان میکند که بعضی از هنرهای انسانی را حیوانات نیز دارند، لکن قدرت های انسانی با آنها قابل قیاس نیست. آدرس ؟؟؟؟؟
[3] ایشان در انجا «هم ذات پنداری» را نیز به استخدام بر می گردانند و بحث هم ذات پنداری نیز در مباحث فلسفه طنز تا حدودی جای بحث دارد که به ان اشاره خواهیم کرد.
[4] البته این اقوال با هم به ظاهر تنافی ندارند، یعنی اولا طبع انسان نسبت به اجتماعی بودن مساعد است لذا ان را می پذیرد، و انگیزه او برای رفتن به سمت جامعه نیز برای استخدام است.
ولی در ذهن این حقیر دقیقتر است این که علت فاعلی در زندگی اجتماعی «انسان» و «طبع» اوست که شرایط لازم را برای این کار دارد. علت غایی او «استخدام» است. و علت صوری و مادی به تبع نوع نیاز و نوع استخدام مشخص میشود. مثلا اگر استخدام در جهت نکاح باشد «اجتماع با جنس مخالفی که شرایط نکاح را دارد» میشود علت مادی و قالب ارتباط با او که «زوجیت» است میشود علت صوری.
[5] المیزان فی تفسیر القران، ج8، ص: 252.
[6] البته اگر حدیث نفس را نوعی گفتگوی «من» عِلوی و «من» سِفلی بدانیم بعید نیست که خنده را و لو در تنهایی، محصول طرفینی بودن بدانیم و با این توضیح می توان ان را جزء یکی از عناصر تولید خنده نام برد نه فقط به عنوان یکی از عناصر کیفیت ساز در خنده.
[7] Robert provine
[8] فلسفه طنز، ص 86.
[9] فلسفه طنز، ص 113 و 127.
[10] اندیشیدن با طنز، ص 38.
[11] علامه طباطبایی «هم ذات پنداری» را به نظریه «استخدام» بر می گردانند و می فرمایند: هر پدیده ای و نیز انسان در درون خودش حب ذات دارد و هم نوع خود را هم همان خود میبیند، به همین خاط در او انس نسبت به دیگران به وجود می آید لذا این گرایش به هم نوع خود را در قالب «اجتماع» شکل می دهد که این کار همان «استخدام» است. اصول فلسفه و روش رئالسیم، ج 2، ص 208.
اگر توجه شود علامه در این بیان نظریه «امتداد و عشق» را نیز در این بعد از انسان تبیین میکنند. در نظریه امتداد و عشق انسان دوست دارد که خودش (حقیقی یا اعتباری) را توسعه و امتداد ببخشد که یک ساحت از ان باعث به وجود آمدن اجتماع میشود.