سوررئالیست حقیقی کیست؟

 

با تمام این پیچ و خم های بعضی از هنرهای مدرن و جدایی بعضی از آنها از عقلانیت و فطرت و رفتن به گذرگاههای خیال و توهم، بعضی از مبانی که در سوررئالیسم اتخاذ و انتخاب شده است قابلیت رشد و ترقی و تعالی دارد.

 

 

ابتناء بر ناخودآگاه و خروج از منطق دقیق گویی و منطقی گویی چیز خوبی است که میتوان از آن در جهات مثبت بهره برد. گفت و شنود بیش از حد منطقی و خشک، باعث دلزدگی میشود لذاست گفتگوی متمرکز حالتی کلاسی به خود میگیرد به همین خاطر کسی در فضای عمومی چنین سخن نمیگوید.

 

 

اگر در میراث شعری مخصوصا شعرهای عرفانی خودمان دقت کنیم دقیقا رد پای از سخنان درهم ولی با یک منطق بیرونی و شاید مبتنی بر ناخودآگاه عارف دیده شود. البته باید دقت داشت که اندیشمندان و عرفان دانان ما همواره میان الهام عرفانی و شهود قلبی در هنرهای عرفانی و الهام و شهودی که نزد دادائیست ها و سوررئالیست ها وجود دارد تفاوت می گذاشتند.

 

 

در هنرهای عرفانی برای درک و شهود، هنرمند نیازمند صفای باطن و تمرکز و مراقبه نفسانی است، باید توهمات را از خود بزداید و به آرامشی قلبی دست یابد، تا از عوالم بالا و برتر بر قلب او چیزی وارد شود و او آن مباحث و معارف را در کارگاه خیال به تصویر بکشد. نمونه هایی از این دست نیز در تولید بعضی آثار هنری گزارش شده است. [1]

 

 

دکتر سید حسین نصر یکی از سنت گرایان آشنا با عرفان اسلامی در این باره می‌گوید: «[در حقیقت] سوررئالیسم [یا فراواقعگرای] در هنر را باید دون واقع گرا (Subrealism) خواند [نه فوق واقع گرا]. این شکستن از زیر، عمدتا بابی را برای تابش نور حق از بالا، همان «فوق-واقع» به معنای حقیقی باز نکرد، بلکه راهی را برای ظهور عناصر نازل روان و در نهایت برای ظهور چیزی که دون بشری است گشود.... این «خود» نه آن «خود» که هندوها، أتمن می نامند، بلکه همان ضمیر فردی است.[2]

 

 

حقیقتا هم آنها شایسته این نام نبوده اند و نیستند، این حقیقت در شان هنرهای متکی بر عرفان است، نه تخیلات هنر نما. هنری که مظهریت و حیث حکایت گری خود را حفظ کرده و به انسان اوج و تعالی می بخشد اصلا قابل مقایسه با تولیداتی که هنرمالی شده اند ولی آغوش اوهام وخیالات را برای ما باز و حکایتگری های شیطانی دارند، باز کرده اند.

 

 

با این حساب باید هنرهای اصیلی که حیث آینه واری و آیتیّت خویش را حفظ کردهاند را سوررئالیسم بلکه «سوررئالیسم اشراقی» نامید.

 

 

بعضی از مسائلی که در این مکتب بنا شده است در روش ما نیز کارآیی دارد. همانطور که آندره برتون این مکتب را بر نظریات روانکاوی فروید بنا کردند، می‌توان از نظریات آنها در تفسیر الهامات سوررئالیستی مدد گرفت.

 

 

در جایی که فلسفه که علمی است عقلی میتواند اشراقی باشد دیگر در هنر چه باید گفت که محل جولان قوه تخیل است و میدانگاه قوه خیال؟ شیخ اشراق در خلال بحثهای خود نقدهای زیادی بر حکمت مشاء و پیروان ابن سینا وارد کرد، عده از او درخواست کردند که حکمت مد نظر خودش را بیان کند و او حکمت خودش را که برهانی-شهودی است را در کتاب حکمت اشراق بیان میکند. در مقدمه این کتاب میگوید که اینها حاصل ریاضت های باطنی است که بر من اشراق شده است و سعی میکنم آنها به زبان برهان و استدلال بیان کنم.[3]

 

 

برای تبیین بهتر از ابن سینا نیز مدد میگیریم؛ او در انتهای کتاب اشارات و تنبیهات وقتی بحث را به اینجا می رساند که امکان دارد که انسان در حالت خواب یا یقظه بتواند بر عالم غیب اطلاع پیدا کند این روش بحث را حکمه متعالی بیان می‌کند.[4]

 

 

جناب خواجه نصیر طوسی در توضیح آن می‌گوید: این مسئله را حکمت متعالی اسم نهاد به خاطر اینکه حکمت مشائی فقط به دنبال استدلال است و امثال این مسائل به همراه استدلال و برهان، کشف و مکاشفه نیز لازم دارد. حال حکمتی که اساسش بر اساس برهان و عرفان باشد نسبت به حکمت مشاء حکمتی است متعالی.[5]

 

 

بنابراین هنر نیز میتواند دو نوع کلی باشد: هنری واقع نما که هنری رئالیست است. نوع دوم هنری است که مجرایش نزول  اشراقات الهی است. در بحث ما نیز قضیه چنین است و واقعا اگر بخواهیم هنری سوررئالیستی معرفی کنیم باید به سراغ هنرمندان خودمان برویم کسانی که گویی قلبشان محل نزول اشراقات الهی است، وقتی از خدا دم می زنند و آن را به هنر در می‌آمیزند تک‌تک سلولهای بدن به یاد او می افتد و او را طلب می‌کند. روح را به پرواز و جان را نورانی می‌کند. این کجا و این هنر بیخود و بیگانه با فطرت آدمی کجا؟

 

 

با این حساب هنرمندی های قران و امیر بیان و امام سجاد و به تبع آنها شاید و شاید آثار کسانی مانند مولوی، حافظ، شبستری، عطار و دیگر شاعران عارف را نیز بتوان در این ردیف شمرد و از آنها با «سوررئالیسم اشراقی» یاد کرد که حقا شایسته چنین نامی هستند. در مقابل آنها کسانی هستند که سبک بحثیشان رئالیست است و دون استفاده از خیالات مبتنی بر شهود مطالبشان را بیان میکنند که شاید امثال سعدی[6] و رودکی و خیلی از دیوانها معاصر مثل پروین اعتصامی، ملک الشعراء بهار چنین باشند البته در مقابل نیز کارهای وهمانی و تخیلی محض نیز وجود دارد مثل دیوان ایرج میزرا و فروغ فرخ زاد و  سیاه مشق های صادق هدایت.

 

 

 

[1] رسانه و هنر اسلامی، ص 155-157.

 

 

[2]  رسانه و هنر اسلامی، ص 156. نقل کرده از: کتاب هنر و معنویت، ص 186.

 

 

[3]  مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج‏2، ص: 10-9. فمن اراد البحث وحده، فعلیه بطریقة المشّائین، فانّها حسنة للبحث وحده محکمة، و لیس لنا معه کلام و مباحثة فى القواعد الاشراقیّة، بل الاشراقیّون لا ینتظم أمرهم دون سوانح نوریّة. فانّ من هذه القواعد ما یبتنى على هذه الانوار. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج‏2، ص: 13.

 

 

[4] الاشارات و التنبیهات‏، ص 151، شیخ الرئیس ابن سینا، نشر البلاغة، قم‏، چاپ اول، ‏1375 ه ش‏.

 

 

[5] و إنما جعل هذه المسألة من الحکمة المتعالیة- لأن حکمة المشاءین حکمة بحثیة صرفة- و هذه و أمثالها إنما یتم مع البحث- و النظر بالکشف و الذوق- فالحکمة المشتملة علیها متعالیة بالقیاس إلى الأول‏. شرح الاشارات و التنبیهات، نصیر الدین طوسی، تحقیق: آیت الله حسن زاده الآملی، ص 1114، انتشارات بوستان کتاب، قم، چاپ سوم، 1391.

 

 

[6]  آیت الله قاضی قائل بودن که شعرهای سعدی طعم توحید ندارد.