نظری بر سوررئالیسم اشراقی

 

درکنار نقدهایی که بر این مکتب و مکتب های همگونش وارد است، ولی اگر این جنبش و مکتب مبتنی بر عقلانیت حرکت کند و تعالی یابد، می‌توان نکاتی مثبت و نگاهی راهبردی را نیز در این گونه هنری دید و می‌توان آن را «سوررئالیسم اشراقی» نام نهاد.

 

 

از آنجا که این هنر مبتنی بر ناخودآگاه است، اگر واقعا مسیر بازخوانی ناخودآگاه و ضمیر پنهان را خوب باز شناسی کند، می‌تواند در فلسفه های تحلیلی کمک شایانی به تبدیل ناخودآگاه به خودآگاه و کشف واقعیت نفسانی افراد در بستر خوانش ذهن مبتنی بر واگویه های هنری، داشته باشد.

 

 

نکته دیگر اینکه نوعی ژانر علمی-تخییلی داریم که در ساخت و پرداخت دنیای آینده سهم بسزایی دارد. در این گونه و ژانر، سعی می‌شود که به افراد امکان ترسیم آینده ای کاملا متفاوت با حال را بدهد، این کار در عالم خیال هنرمند شکل می گیرد و در قوه عاقله دانشمندان نسلهای آینده وجودی حقیقی به خود می گیرد.

 

 

این مکتب در شکل کوچکتر و متفاوت تری در زمان ما به قالبی برای جوک و لطیفه در آمده است. لطیفه هایی با عنوان «فانتزی من اینه...»، این نوع نگاه می‌تواند ساخت آینده ای متفاوت را به ما بدهد. در چند کلاس تکلیفی برای دانش آموزان با این عنوان داده شد، بعد از اینکه متن را تولید کردن هدف از آن را توضیح دادیم، نتایج بسیار راضی کننده و امید بخش و بعضا خنده دار بود.

 

 

نکته بعد اینکه، بعضی علوم سطح شان بسیار عالی و راقی است و فهم ظاهر عبارات آنها هم برای عوام مردم شاید محقق نشود چون همراه با سوء برداشت خواهد بود، بدین خاطر فلاسفه و عارفان در گذشته برای رفع این نقیصه، از گفتارهای سمبلیک بهره می بردند[1] تا هر کسی به قدر فهم خود بهره ای از آن ببرند. همانطور که اینها علومی هستند فرا عقلی یعنی از اموری صحبت می‌کند که به راحتی درکش برای عقل محصل نمی‌شود، لذا قالب سخنش نیز باید متفاوت باشد، گونه ای فرا عقلی، قالبی فرا واقع گرا و هنری که این قابلیت را داشته باشد که مفاهیمی که گنجایشش از عقل عادی مردم فراتر است را در قالبی دیگر به نمایش بکشد.

 

 

بررسی های علمی ای که مبتنی بر روش کلاسیک است و مطالب را دسته بندی شده و شسته و رفته بیان می‌کند از نظر عقلی و فکری و تعلیمی خوب است ولی در امور تربیتی نیاز به یک فراز و فرود داریم، که علاوه بر عقل، خیال انسان را نیز تحت کنترل خود قرار بدهد. شعرها چنین خصوصیتی دارند مثلا این شعر صائب تبریزی بیانگر این معناست که موضوعات به کار رفته در ابیات با هم متفاوت است و شاید به همین خاطر گیرایی خاصی در خود ایجاد کرده است، در این شعر صائب نشانی از هارمونی نیست و کنتراستی بالا دارد هر بیت انسان را به جایی می برد و هر مصرع نشان از حالی دارد:

 

 

حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست

 

 

شکوه و شکر به فرمان زبان تنها نیست

 

 

پیش فرهاد که زد شیشه ناموس به سنگ

 

 

خنده کبک، کم از قهقهه مینا نیست

 

 

لنگر عقل به دست آر که در عالم آب

 

 

آنقدر موج خطر هست که در دریا نیست

 

 

گرمی لاله خونگرم مرا دارد داغ

 

 

ورنه مجنون مرا وحشتی از صحرا نیست

 

 

سرکشی در قدم کوه جواهر افشاند

 

 

وادی حرص به نزدیکی استغنا نیست

 

 

از طلب، مطلب اگر خیر بود طالب را

 

 

طلب روی زمین هم طلب دنیا نیست

 

 

دیده روزنه از شمع بود نورانی

 

 

چشم پوشیده بود هر که به دل بینا نیست

 

 

معنی عزلت اگر وحشت از آبادانی است

 

 

جغد در مرتبه خویش کم از عنقا نیست

 

 

نه همین فکر خط و خال تو صائب دارد

 

 

در دل سوخته کیست که این سودا نیست؟

 

 

یکی از نکات پیش برنده در داستان، داستانک های کناری است که به صورت استطرادی یا اندماجی مطرح می‌شود که آن را «اپیزود»[2] خوانند. اپیزود در  ذات خود نوعی کنتراست است تا هارمونی، نوعی خروج استطرادی است تا خروج منطقی، لذا اینها نیز نوعی سوررئالیسم اشراقی را پدید می‌آورند چرا که در هموار کردن جاده خیال کمک کار است و قوه خیال مخاطب را به دست میگیرد.

 

 

بحثهای اندماجی و استطرادی نیز در قران وجود دارد مثلا در سوره یوسف زمانی که دو جوان زندانی از حضرت یوسف ع تعبیر خواب خودشان را می خواند حضرت به بهانه تعبیر خواب مباحثی معرفتی و عرفانی را مطرح می‌کنند سپس تعبیر خواب آنها را مطرح می‌کنند.

 

 

ساختار کلی در کارهای سوررئالیستی نیز چنین است، یک نوع حدیث نفس است و یک نوع ابراز حال است، شاید یک نوع ابراز الهاماتی باشد که از لوح محفوظ بر لوح جان هنرمند نقش می بندد و این یکی از فرقهای مهم عقل و خیال است چرا که عقل مسیری خطی و منظم را میپیماید و وهم و خیال هر لحظه به کویی سرک میکشد. باید این بازیگری قوه خیال در هنر حفظ شود.

 

 

خطیب قزوینی در بحث التفات که به خاطر تفنن در تعبیر استفاده می‌شود، فلسفه آن را چنین بیان می‌کند:

 

 

«انّ الکلام اذا نقل من اسلوب الی اسلوب کان احسن تطرئهً لنشاط السامع و اکثر ایقاظاً  للاصغاء الیه»[3] زمانی که کلام از اسلوبی به اسلوب دیگری منتقل شود و یک نوع تغییر شناختی ایجاد کند، باعث می‌شود که نشاط مخاطب تجدید و از نوحادث شود و برای ادامه دادن آمادگی بیشتری را کسب کند. لذا نوعی از کتب «کشکول» نام دارد در کتابهای کشکول موضوع واحدی را معمولا مد نظر ندارند بلکه از هر بابی سخنی می رانند. کشکول خوانی به همین خاطر بسیار لذت بخش است یک نکته اخلاقی گفته می‌شود سپس نکته ای تاریخی و... که همین تعویض سکانس ها و پلان ها باعث عدم خستگی می‌شود.

 

 

در احوالات خواجه نصیر الدین طوسی آورده اند که ایشان هنگام مطالعه برای رفع خستگی و زنگ تفریح علمی سبک تر را مطالعه می کردند. یعنی مثلا در هنگام مطالعات ریاضی یا نجوم یا فلسفه برای رفع خستگی به جای استراحت و برای رفع خستگی مثلا ادبیات می خواندند. این نوع تعویض بحث برای ایشان باعث ترویح روح و تجدید قوا میشد.

 

 

سوررئالیسم اشراقی توانایی دارد زمینه را برای علومی که گنجایشش از سطح عمومی مردم بالاتر است را فراهم کند. عرضه مفاهیم عرفانی در این قالب می‌تواند بار زیادی را از دوش عارفان فرزانه بردارد.

 

 

سوررئالیسم اشراقی را اگر بخواهیم سینه بشکافیم، باید تقسیم بندی های زیادی برای آن بسیازیم به خاطر تفاوت بین اشراقات مانند: اشراقات مثالی و معنوی.

 

 

علامه حسن زاده در کتاب انسان در عرف عرفان مجموعه از مکاشفات خودشان را بیان می‌کنند. (این مطلب را در واقعه هفتم بیان کرده اند) در انجا میفرمایند بعضی از مکاشافات غیر مثالی (بعضی ها مثالی است و بعضی بیمثال و معانی است که این را از فرمایش علامه طباطبایی گرفته اند) را تبدیل به شعر درآورده ام:[4]

 

 

بیدلى اندر دل شب دیده بیدار داشت‏

 

 

 

 

 

آرزوى دیدن رخساره دلدار داشت‏

 

 

گاه از پندار فصلش مى‏خراشیدى رخش‏

 

 

 

گاه در امید وصلش گونه گلنار داشت‏

 

 

گاه از برق تجلّى مى‏خروشیدى چو رعد

 

 

 

گاه از شوق تدلّى شورش بسیار داشت‏

 

 

گاه ورقاى فؤادش گرم در تغرید عشق‏

 

 

 

زمزمه موسیچه‏سان و نغمه موسیقار داشت‏

 

 

گاه در تکبیر و در تهلیل حىّ لا یموت‏

 

 

 

گاه در تسبیح سبحان سبحه اذکار داشت‏

 

 

گاه از فیض شهودى محو استرجاع بود

 

 

 

گاه از قبض شروق جلوه استغفار داشت‏

 

 

گاه آه آتشین از کوره دل مى‏کشید

 

 

 

گاه بر سندان سینه مشت چکّش‏وار داشت‏

 

 

گردباد جذبه‏اش پیچید همچون برگ کاه‏

 

 

 

گرچه در اطوار خود طومارها اسرار داشت‏

 

 

تا به خود آمد که دلدارست آن سلطان حسن‏

 

 

 

با جمالش در میان آینه بازار داشت‏

 

 

یار با او عشق مى‏ورزید و او دنبال یار

 

 

 

یار اندر دیده‏اش او انتظار یار داشت‏

 

 

بیدل بیچاره بودى بیخبر از ماجرا

 

 

 

کوست عشق و عاشق و معشوق را یکبار داشت‏

 

 

واقف آمد بر وقوف اهل دل در این مقام‏

 

 

 

آن که فرق و نفض و ترک و رفض را در کار داشت‏

 

 

     

نجم اندر احتراق جذبه‏اى بى چند و چون‏

 

 

 

پرتوى از جلوه جانانه را اظهار داشت‏

 

 

     

 

 

 

 

[1] کتاب سلامان و ابسال و کتاب حی ابن یقضان از ابن سینا، کتاب .... از شیخ اشراق و کتاب منطق الطیر عطار و مثنوی معنوی نمونه هایی از این دست هستند.

 

 

[2] Episode

 

 

[3] مطول، ص 279.

 

 

[4]  مفرمایند این «غزل بیدل» است از دیوانشان (ص 36، ط 2)، و همچنین برخى از ابیات اوائل قصیده لامیه شقشقیه از دیوانشان (ص 93، ط 2) را آدرس می دهند که هر یک ناظر به یک کشف‏ بى‏مثال است که برایشان روى آورده است. هزار و یک کلمه، ج‏5، ص: 261.