وقتی لیلی مدرن می شود
یک شبی لیلی دلش آمد به درد
عاشق بیچاره را احضار کرد
گفت : اول یک طبیبی کن خبر
بعد از ان هم انچه میگویم بخر
داد دستش صورتی با لابلند
نام اشیائی بر ان بنوشته چند
گفت : باید سکه های ناب ناب
بهرم اری تا غروب افتاب
یک النگوی طلا یک سینه ریز
طوق مروارید و گردنبند نیز
دستبندم از برلیان می خری
با دو گردنبند و سه انگشتری
ساعت بسیار زیبا از طلا
زود بهر من بخر ای ناقلا
دستکش با کیف و کفش وروسری
کن فراهم تانخوردی تو سری
در سر راهت بخر یک کادیلاک
بهر لب رژ بهر ناخون نیز لاک
عطر پاریس از برایم کن ردیف
مانتوی اعلا به رنگ کفش وکیف
خواهی ارباشم همیشه من زنت
تا ابد گردم وبال گردنت
کاخ در لندن بخر از بهر من
با گل و گلدان استخر و چمن
بابت مهریه ده میلیون دلار
زود کن اماده و آن را بیاور