درسی از استاد مطهری (نقد زندگی همراه با شکاکیت)
به مناسبت فوت استیون هاوکینگ Stephen William Hawking مطلبی را از استاد مطهری در نقد زندگی همراه با شکاکیت بیان خواهیم کرد.
فاعتبروا یا اولی الابصار
استاد مطهری در درس اسفار به مناسبت اینکه اشکالات فخر رازی را بیان میکند به فلسفه او نقد میکند که این نوع کار علمی حتی خود او را به نتیجه نرساند بلکه حکمت متعالیه خوب است که به همراه علم مباحث عرفانی و تصفیه و ... را هم مطرح میکند، به مناسبت قسمتی از مباحث درس اسفار ایشان را مرور می کنیم:
اندرزى به طالبان حکمت متعالیه
چون درس به مناسبت محرم به مدت سه هفته تعطیل خواهد بود مطلبى را عرض مىکنم. گفتیم که فخر رازى قهرمان تشکیک است و این از باب این است که ذهنش.
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج11، ص: 144
واقعاً جولان فوق العادهاى داشته است. خیلى اشخاص خواستهاند به اصطلاح تشکیک کنند؛ ولى اینکه کسى در این حد تشکیک کند که فلاسفه را به دست و پا بیندازد کار هرکس نیست و فخر رازى واقعاً در این جهت فوق العاده بوده است و به فلسفه و به علم خدمت کرده است. تبرهایى را برداشته و بىرحمانه از ریشه شروع به زدن کرده است و در این کار شجاع بوده است و حتى در تفسیر هم همینطور است. هیچ تفسیرى به اندازه تفسیر کبیر فخر رازى راه را براى ذهن انسان باز نمىکند. البته این به حسب علم زمان خودش بوده است؛ اگر او در زمان ما هم مىبود حتماً همین کار را مىکرد. به حسب علم زمان خودش در هر آیهاى احتمالات بسیارى را بیان کرده و مسائل کلامى و فقهى را که یک آیه کوچکترین ارتباطى با آنها مىتوانسته داشته باشد مطرح کرده است. فخر رازى در تفسیر احیاناً نکاتى دارد ولى نه در کلام و نه در فلسفه یک کار مثبت قابل توجهى انجام نداده است. نتیجه این بوده است که این آدم به دیگران خدمت کرده ولى به خودش نتوانسته خدمت کند، براى اینکه از ناحیه خودش همیشه تشکیک و ایراد شک بوده است. معروف است که در اواخر عمر همیشه متأسف بود و در مسائل ایمانى هم این مرد به اطمینان و یقین نرسید. مىگفته است مسئلهاى که پنجاه سال به آن معتقد بودم حال بطلانش براى من روشن شده است؛ از کجا معلوم که تمام معتقدات من از همین قبیل نباشد؟.
چرا اینچنین بوده است؟ فیلسوفانى نظیر مرحوم آخوند نه تنها به دیگران خدمت مثبت کردهاند بلکه به خودشان هم خدمت مثبت کردهاند. اگر ما حاجى سبزوارى را با فخر رازى مقایسه کنیم هرگز به اندازه فخر رازى توقّد ذهن ندارد. ولى حاجى سبزوارى راههایى از ایمان و معنویت و از خلوص و صفا و از یقین طى کرده است که یک هزارمش را هم فخر رازى نرفته است. از این جهت است که امثال مرحوم آخوند معتقدند که انسان اگر بخواهد در معارف الهى تنها تکیهاش به ذهن و استدلال باشد به جایى نمىرسد. کما اینکه اگر علم را کنار بگذارد و تکیهاش تنها بر صفاى روح و تزکیه باشد، آن هم بىخطر نیست مگر اینکه زیر نظر اولیاء اللَّه باشد که آن حساب دیگرى است. ولى اگر کسى خودش بخواهد کار کند، باید این دو بال را همراه یکدیگر داشته باشد و با این دو پا قدم بردارد؛ یعنى پاى علم و فکر و پاى عمل و تقوا هر دو باید باشد. یک شعر خوبى شیخ بهایى در نان و حلوا دارد که از
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج11، ص: 145
جنبه ادبى هم خیلى لطیف است. مىگوید:
عزلت بى «عینِ» علم آن زلت است ور بود بى «زاى» زهد آن علت است
اگر «ع» را از عزلت بردارید، «زلت» یعنى لغزش باقى مىماند. مىگوید اگر کسى بخواهد بدون علم، بدون فکر و بدون درس خواندن و فقط از راه عزلت و از راه خلوت به حقیقت برسد این لغزش است. علم باید راهنماى انسان باشد. مرحوم آخوند تصریح مىکند که ما هیچ وقت نظریه عرفا را مادامى که برهان آن را تأیید نکرده باشد نمىپذیریم ولو اینکه بزرگترین عرفاى عالم باشند و آن نظریه مورد اجماع تمام عرفاى عالم باشد و به هیچ برهانى هم مادامى که با کشف به آن نرسیم اعتماد نمىکنیم.
اما اگر «عین» علم باشد، درس خواندن باشد، فخر رازى شدن باشد، ولى آن «ز» ى زهد نباشد، آن صفا و معنویت و آن تقوا نباشد در این صورت علم، «علت» یعنى بیمارى خواهد بود. به جاى آنکه شفا دهنده روح انسان باشد، خود به صورت یک بیمارى براى روح انسان جلوه مىکند. اساساً اسلام بر همین اساس است؛ از یک طرف بر عقل و بر علم تکیه فوق العاده دارد و از طرف دیگر تکیه فوق العاده بر اخلاص دارد.
حدیثى نبوى است که شیعه و سنى از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کردهاند و در کافى نیز از حضرت باقر علیه السلام به نقل از حضرت رسول صلى الله علیه و آله با اختلافى در عبارت آمده است: «من اخلص للَّه اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه» «1».
مکتب صدرالمتألهین مکتب توأم شدن عقل و قلب است. آقاى طباطبایى مىفرمودند من اوایل که اسفار مىخواندم خیلى کار مىکردم و خیلى فکر مىکردم و خیلى هم تجزیه و تحلیل مىکردم. بعد کم کم در من این غرور پیدا شده بود که خود آخوند هم اگر بیاید دیگر بهتر از این نمىتواند این مطالب را تجزیه و تحلیل کند. تا بعد مىروند نزد استادشان مرحوم آقاى قاضى که استاد سیر و سلوک و معنویت بوده است. آقاى طباطبایى مىفرمودند وقتى که ایشان وارد بحث مسائل وجود شد یکمرتبه معتقد شدم که من تا به حال یک کلمه از اسفار نمىفهمیدم. اگر کسى بخواهد واقعاً حکمت متعالیه را بخواند باید زمینه قلبى و روحى و زمینه معنوى آن.
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج11، ص: 146
را هم فراهم کند و الّا «ظلمات بعضها فوق بعض» «1» مىشود. امیدواریم در این مدت آقایان موفق باشند «2».