فلسفه طنز
۱- تئوری برتری[1]
در مسیر تحلیل و هویت شناسی خنده و مزاح عدهای آن را برای جامعه بسیار لازم دیدهاند و گروهی به مخالفت جدی علیه آن پرداختهاند. عدهای در عهد قدیم وجود داشتند که به شدت با خنده مخالف بودند و آن را خلاف اخلاق میدانستند.
نظریه افلاطون
افلاطون در جمهوری republik در کتاب سوم بحثی در تاثیر هنرمندان در جامعه دارد. موضوعاتی در باب اینکه شاعران و هنرمندان درباره چه موضوعاتی و با چه روشی باید سخن گفت، مطالبی را بیان می کند مثل اینکه نباید جهان پس از مرگ را تاریک نشان دهند و با عباراتی ناامید کننده از آن یاد کنند، نباید با عباراتی مثل رود ناله ها، رود منفور، دنیای زیر زمینی، عالم اشباح و عناوینی از این دست که باعث وحشت شنونده می شود، از آن یاد کنند.[2]
سپس بحثی دیگری را مطرح می کند و آن اینکه آنها خدایان و پهلوانان را چگونه باید به تصویر بکشند؟ می گوید نباید پهلوانان را با ضعف و زبونی مطرح کنیم، نباید آنها را گریان نشان داد بلکه باید از شجاعت آنها گفتگو کرد.میگوید: از هومر و دیگر شاعران نیز تقاضا میکنیم که درباره آخیل پسر تتوس چنین شعر نسرایند:
«از بیقراری گاه به پهلو افتاد و گاه به پشت و گاه به روی. سپس برخاست و دیوانه وار در کنار دریا افتان و خیزان به راه افتاد»[3]
بحث بعدی که ایشان بیان می کند درباره خندیدن است. می گوید: «ولی جوانان ما به خنده نیز نباید اشتیاقی بیش از اندازه نشان دهند زیرا خنده زیاد همواره ملال زیاد در پی دارد.... از این رو پسندیده نیست که شاعران مردان بزرگ را در حالی مجسم سازند که از خنده بی اختیار شده اند تا چه رسد به اینکه خدایان را در چنان حالی نشان دهند ... بنابراین از چنین سخنی هر چند گوینده آن هومر باشد، چشم نمی توان پوشید: چون خدایان را چشم بر هفایستوس افتاد که لنگان لنگان و نفس زنان دور مجلس پیاله می گرداند، از خنده بی اختیار شد»[4]
در کتاب فیلبوس philebos (لذت) که دیالوگی است بین سقراط و پروتارخوس، در تبیین لذتی که برخواسته از کمدی و خنده می گوید: این حالت آمیزشی است از درد و لذت. او می گوید کسانی هستند که خود را دارای کمال و جمال میبینند در حالی که چنین نیستند و این نوعی جهل است و جهل هم نوعی بیماری است. اینها نیز دو گروه هستند: دسته ای که دارای قدرت و ثروت هستند و کسانی که چنین نیستند. حال اگر ما کسانی که قدرت دفاع از خود را ندارند ابله بخوانیم آنها را مورد تمسخر قرار دهیم اشکالی ندارد ولی کسانی که قادرند انتقام بگیرند را باید وخشت بار و دشمن خو بنامیم. حال اگر بپذیریم که حسد لذتی است که خلاف حق است، باید گفت شادمانی ما اگر از دردمندی دشمنان باشد نه نارواست نه حسد ولی اگر از دردمندی دوستان خودمان شاد شویم، شادمانی ما نارواست.
بیان شد که نادانی نوعی بیماری و درد است و ما زمانی که به بیماری دوستانمان می خندیم، شادی ما با حسد آمیخته است و از این رو لذتی آمیخته با درد داریم، زیرا این حالت روحی آمیخته است از حسد که درد روح است و خندیدن که ناشی از لذت است.[5]
در منظومة اخلاق پروتاگوراس[6] آمده: «مبادا که به دام نیشخندهای مهاد ناشدنی بیفتید.» اپیکتتوس[7] توصیه میکند: «مگذارید که خندةتان باند یا مکرر یا بیپروا شود.» و به گفتة اصحاب و پیروانشان آن دو هرگز نخندیدند.[8]
جناب هرمس الهرامسه[9] که استاد کل یونان باستان بود در مذمت مزاح می گویند: مزاح و ظرافت هیبت را ضایع و نابود مىگرداند، چنانچه آتش هیزم را.[10]
همچنین لقمان حکیم که از حکماء یونان بود میگوید: بسیار فکر و کم سخن باش مگر در باب حق، بسیار گریه و کم فرح باش، مزاح مکن.[11]
ارسطو
او نیز در کتاب شعر یا بوطیقا برای اولین بار به بررسی تفاوت بین کمدی و تراژدی می پردازد.
ص34 اما کمدی چنانچه گفتیم، تقلید و محاکاتی است از اطوار و اخلاق زشت، نه اینکه توصیف و تقلید بدترین صفات انسان باشد بلکه فقط تقلید و توصیف اعمال و اطوار شرم اوری است که موجب ریشخند و استهزاء میشود.
انچه موجب ریشخند و استهزاء میشود امری است که در ان عیب و زشتی هست اما آزار و گزندی از ان عیب و زشتی به کسی نمی رسد، چنانچه آن نقابها که بازیگران از روی هزل و شوخی بر چهره می گزارند زشت و ناهنجار هست اما بکسی زیان و ازاری نمی رساند.[12]
برتری کمدی بر تراژدی در یونان باستان
در ادامه برای برتری تراژدی بر کمدی در فرهنگ یونان باستان چنین استدلال می کنند:
ص 34 تبدلات و دگرگونی هایی که بر تراژدی روی داده است و همچنین نام کسانی که تراژدی نوشته اند بر ما معلوم است اما کومدی بسبب آنکه چنان قدری نداشته است و بدان اعتنائی زیادت نمی شده است مبدء پیدایش آن بر ما پوشیده مانده است ... فقط از زمانی که کومدی صورت خاص خود را گرفت نام شاعرانی که کارشان کومدی بود زبانزد ص 35 گشت و بین مردم شهرت یافت.
همچنین می آورد که برای تراژدی باید از نقاشان اسوه بگیریم ص 69: « چون تراژدی عبارت است از تقلید و محاکات کسانی که برتر از ما هستند، پس در این کا رباید شیوه نقاشان و صورتگران ماهر را پیش گرفت. زیرا این جماعت چون خواهند اصل چیزی را تصویر نمایند تصویری سازند شبیه باصل اما بهتر از آن.»
مجموعه آثار افلاطون، ج 3، فیلبوس (philbos)، ص 1789- 1793 (48-50).
[10] شمس الدین شهرزورى- ترجمه از مقصود على تبریزى، نزهة الارواح و روضةالافراح(تاریخ الحکماء)، ص 53، انتشارات علمی-فرهنگی.
[11] شمس الدین شهرزورى- ترجمه از مقصود على تبریزى، نزهة الارواح و روضة الافراح(تاریخ الحکماء)، ص 316، انتشارات علمی-فرهنگی.