شاخصه اثرگذارترین هنر
انسان دارای لایه هایی روحی متفاوتی است. هر لایه برای خودش قوانینی دارد و برای فتح آنها باید قانون نفوذش را شناخت.
در هنر هر چه لایه عمیق تری را بتوانیم به دست بیاوریم، تاثیر گذاری ما بیشتر و عمیق تر بوده است.
اگر هنر من فقط فکر و ذهن او را درگیر کرد، فقط همین مقدار او را درگیر کرده ام و اگر احساس او را تسخیر کنم به همان میزان که حرارتی در او به وجود آورده ام می توانم اثر بگیرم.
انسان مراتب مختلفی دارد:
«اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی بِطَاعَتِکَ، وَ بَاطِنِی بِمَحَبَّتِکَ، وَ قَلْبِی بِمَعْرِفَتِکَ، وَ رُوحِی بِمُشَاهَدَتَکِ، وَ سِرِّی بِاسْتِقْلَالِ اتِّصَالِ حَضْرَتِکَ؛ یَا ذَالْجَلَالِ وَ الإکْرَامِ»[1]
خداوندا ظاهرم را به طاعتت، و باطنم را به محبّتت، و قلبم را به شناختت، و روحم را به دیدارت، و سویدایم را به پیوستگى تامّ به حضرتت نور بخش، اى صاحب جلال و جمال.
حال اگر کسی مثلا بتواند باطن کسی را شکار کند میتواند تا همین مقدار با او اتحاد باطنی پیدا کند. اتحاد در باطن را فرمودند با محبت است. امام رضا ع می فرمایند اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد در روز قیامت با همان سنگ محشور میشود.
امام رضا ع در روایتی که ابن شبیب دستور می دهند که همه گریه هایت را کانالیزه کن و بر امام حسین ع گریه کن، توضیحاتی دارند و در انتهای روایت فلسفه این فرمایششان را چنین بیان می کنند:
فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.[2]
اگر هنری بتواند مقدمات این را بچیند که روح و باطن مخاطب را شکار کند و نیز هنرمندی که بتواند با کسی اتحاد روحی پیدا کند، توانسته اند اثرگذارترین هنر و هنرمند باشند چرا که دست بر چیزی گذاشته اند که به نوعی سرنوشت مخاطب به آن گره میخورد.
امام باقر ع می فرمایند اگر میخواهی ببینی که در تو خیر است، ببین که اهل طاعت خداوند را دوست داری و اهل معصیت خدا را دوست نداری و نسبت به آنها بغض داری؟ اگر چنین بودی که خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نبودی که خداوند تو را دوست ندارد. بعد حضرت فلسفه این مسئله را چنین بیان میکنند:
الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ[3]
انسان وجودش پیوند خورده با کسی یا چیزی که دوستش دارد.
در این مورد روایات بسیار زیادی داریم.[4] در واقع دارند به ما میگویند که دوست داشتن و دلدادگی از نظر هستی شناس، تاثیر زیادی بر شخصیت انسان دارد و خبر از نوعی اتحاد وجودی می دهند.[5]
[5] این بحث را با تفصیل زیاد و همچنین بحث فلسفه الگو سازی را در کتاب «این متن شعبه دیگری ندارد» بررسی کرده ایم چرا که بیشترین نمود این مطلب در بحث الگو سازی است، همان راهبردی که اسلام بسیار بر آن تاکید داشته و ما غافل مانده و غرب و هالیوود آن را اجرایی کردند. این کتاب هنوز به زیور طبع آراسته نشده است.