گروتسک Grotesque
تبارشناسی واژه
واژهی گروتسک (grotesk) از واژهی ایتالیاییِِ grottesco و واژهی لاتینِ grottesca به معنی «مغاک» میآید، چون به نوع ویژهای از تزییناتِ داخل مغاکهایی که قیصرهای روم میساختند، ارجاع میدهد.
این تزیینات نقاشیهای دیواری ۳۲۰۰۰ سال پیش، آمیزهای از انسان- حیوان و گیاهان و موجودات افسانهای و دوجنسه را به نمایش میگذاشتند. این واژه ابتدا در اواخر قرن پانزدهم، در عصر رنسانس، در تاریخ هنر پا به عرصهی وجود میگذارد تا نامی برای نقاشیهای مذکور باشد.
به این ترتیب میبینیم که گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار میگرفت و خیلی بعد به دیگر عرصههای هنری راه یافت و با همین تلفظ وارد زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی و فارسی شد.
در فرهنگ واژههای زبانهای خارجی به فارسی این برابر نهادها موجوداند: مضحک، غریب، خندهدار، مسخره، شگفتآور، ناهنجار، ناجور، عجایبنگاری، خیالی، شگفتانگیز، ناآشنا، ناساز، ناموزون، ناجور، خندهآور، گریهخند. حالا ببینم، آیا میتوان تعریفی از آن به دست داد یا نه.
گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار میگرفت
تعریف
قبل از هرگونه تلاش برای دست یافتن به یک تعریف معین از گروتسک، باید گفت این مفهوم، بنا به ماهیتاش، از گنجیدن در هر تعریفی سرباز میزند، چرا که مفهومی چندوجهی است و تاکید بر یک وجه آن، وجههای دیگر را کمرنگ و یا بیرنگ میکند.
مقولهای کم و بیش موهوم است، چرا که بسیاری مقولهها در آن در هم میآمیزند. در گروتسک میتوان ناهنجاری، عجیب و عبث بودن، خندهدار، وحشت و بیش از همه عنصر خیال را یافت. چه بسا خودِِ مفهوم گروتسک، گروتسک باشد.
ویژگیها
گروتسک، ناهنجار است، زیرا حقیقت را تحریف کرده و از شکل میاندازد تا محتوای آن را هیولاگونه ساخته، به آن برجستگی داده و به نمایش بگذارد. در جوهرش، عجیب و غریب است چون به گونهای غافلگیرکننده از مرز آنچه که عادی است، درمیگذرد و در عین خندهداربودن، وحشت آفرین است.
چیزی که پیش از این آشنا بوده، توسط گروتسک چندمعنا وچند شقه میشود و همین فرم تازه احساساتِ متناقضی مثل شادی و وحشت را برمیانگیزاند که در تصاویر گروتسک متجلی میشود. افکتهای منفی مثل نفرت، اشمئزاز و اکراه و ترس از یک سو و طنز و خنده و تمسخر از سوی دیگر ستونهایی هستند که گروتسک بر آنان میایستد.
مجموعهی این عوامل از نظر زییاییشناسی به گروتسک بعد منفی میدهد. در گروتسک عناصری با هم تصادم میکنند یا امتزاج مییابند که حاصلاش مجموعهی درهم و برهمی از زمختی و غرابت و تمسخر میشود که تاثیری غریب و غمانگیز باقی میگذارد. گروتسک اما میتواند طنزگونه، کنایهای و یا حتا بیمعنا باشد. مفاهیمی چون زشتی، غولآسایی، ناخودآگاه، خیالگونه و نفرتانگیز را میتون در گروتسک یافت.
گروتسک، وارونهسازی و بیگانهسازی نیز هست، چون به تحریف حقیقت مینشیند و تحریف میکند چون میخواهد سلسله مراتبها، نرمها و معیارها را از استحکام بیندازد و به این ترتیب دست به آفرینش هیولایی غریب و وحشتآور میزند که درعین حال مسخره است. به عنوان نمونه به این خودکشانهی توکا نیستانی نگاه کنید.
شرایط تاریخی گروتسک
گروتسک معمولاً در دورههای تحولات ِ عمیق سربیرون میآورد. برای مثال رمانتیکها میکوشیدند با مخالفتشان با هنر تقلیدی، به گروتسک مفهومی مثبت ببخشند. آنها گروتسک را در زبانِ اصیلِِ خیال میدیدند و چنین بود که «رمانتیکِِ سیاه» به بار نشست: نگریستن به جهان از منظریِ زشت و شیطانی.
داستان «مسخ» کافکا، بهترین نمونه برای نشان دادن گروتسک در ادبیات است
گروتسک در ادبیات
وجه مشخصهی گروتسک در ادبیات، بیگانه یا وارونهسازی است که از طریق آن توسط اغراق از یک سو و خندهدار بودن از سوی دیگر جوهرش عیان میشود.
هر آنچه که در ادبیات هیولاوار و مخوف و در عین حال مسخره و زمخت باشد، میتواند - اما نباید - در زیرمجموعهی این مفهوم قرار بگیرد. این دو ویژگیِِ خندهدار بودن و اغراقآمیز بودن، گروتسک را به طنز و کاریکاتور نزدیک میکند، چرا که طنز در بطن خود تناقض و عدم امکان را نهفته دارد.
در عین حال اما در حالیکه طنز و کاریکاتور با قصد نقد سمت و سویی نرم دارند، گروتسک جهانی را به نمایش میگذارد که در حال ازهم پاشیدن است. در جهان گروتسک آنچه که طبیعی بود، نامانوس میشود.
یکی از مشخصاتِِ ادبیات مدرن، بیتردید گروتسک است. دو دبستانِ سورئالیسم و دادایسم نیز به فراوانی از گروتسک بهره بردهاند تا چیزهای بیربط را در کنار هم بنشانند. موجودات یا وضعیتهایی گاه مسخره، گاه ترسناک یا هم مسخره و هم ترسناک در ادبیات نشانههای گروتسک را در خود دارند.
گروتسک با ساختارهای منظم مثل زمان، فضا، علت و معلول و منطق چنان رفتاری در پیش میگیرد که انگار اینها به گونهای دیگر نیز امکانپذیرند. او در برابر ساختار نظام منطقی ِ کلاسیک (یا این یا آن) منطقی سه ارزشی میگذارد. ارزش سوم او، قابلیت تصمیم گرفتن برای هم این - هم آن و در عین حال نه این و نه آن است، قابلیتی که اینبار دیگر تنها محدود به دو وجه نیست و درازنایاش تا بینهایت گسترده است، ارزشی است سهگانه و آشفته.
گروتسک با حس عدم تطابق، عبث بودن، عدم اطمینان و قرارگرفتن در مرکز تناقضات و مایوس شدن از انتظارات همراه است. عدم برآوردن شدن انتظار، عدم اطمینان را به همراه میاورد و عدم اطمینان کل نظام را مورد تردید قرار میدهد و یا دستکم ساختار نظام از استحکام میافتد و سمت و سوی گروتسک میشود به هم ریختن نظم موجود و حاکم. به این ترتیب بطور طبیعی به دنبال خود تلاش برای ساختن نظمی نوین را میزایاند.
داستان «مسخ» کافکا، بهترین نمونه برای نشان دادن گروتسک در ادبیات است. گرگور زازمای کافکا، همانقدر ترحم برانگیز است که دهشتانک، تجسم آدمی که نه سوسک است و نه آدم و در عین حال هم سوسک است و هم آدم، صورت ِ عینی گریهخند است. همینطور «درانتظار گودو»ی بکت. و سرانجام در دوران متاخر بسیاری از ویژگیهای گروتسک را در آثارِ گرافیتی نیز میتوان دید
کایزر زمینهی گروتسک را وحشتی میداند که در نتیجهی به نمایش گذاشتنِِ جهانی بیگانه از خود به وجود میآید
نظریهپردازانِ گروتسک
پرداختن به گروتسک بدون اشاره به میخایل باختین و ولفگانگ کایزر ممکن نیست چرا که این دو نظریهپردازانی بودند که گروتسک را موضوع پژوهشِ خود قرار دادند و هر یک از منظری متفاوت ویژگیهای گروتسک را برشمردند.
کایزر بنای پژوهشاش را نقاشیِِ تزیینی ِ دوران رنسانس قرارمیدهد و از این زاویه به ادبیات دورهی رمانتیک و مدرن میپردازد. او بین گروتسک خیالگونه و طنز رادیکال تفاوت قایل میشود و در مجموع، زمینهی گروتسک را دلهره و وحشتی میداند که در نتیجهی به نمایش گذاشتنِِ جهانی بیگانه از خود به وجود میآید.
کایزر میگوید: «گشتالت، گروتسک تلاشی است برای احضار هیولاها و سپس تبعید به جهان.» او گروتسک را این چنین تعریف میکند: «جهانی بیگانه از خود که در آن قادر به جهتگیری نیستیم.»
باختین در کتاب «رابله و جهاناش»، از سویی رابله، شاعر عصر رنسانس و از سویی دیگر خنده و تاثیر رهاییبخش آن را محور مطالعاتاش قرار میدهد.
از نظر او، تن انسان، محیطی است که در آن گروتسک خود را نشان میدهد: در امتزاجی از حرکات انسان و حیوان و تاکید بسیار بر تک تک اعضای بدن. از سویی دیگر میگوید در کارنوال، جهانی ممکن میشود که در برابر جهان رسمی قرار گرفته است.
باختین به وجه مخرب کارنوال، فرهنگ مردم در دوران رنسانس و خندهی رهاییبخش آن میپردازد. او گروتسک را در مرحلهی پایانیِِ قرون وسطا و ورود به دوران رنسانس میپژوهد. از نظر باختین کارکرد گروتسک در خدمت پابرجایی نظام است چرا که کارنوال رسمی «سوپاپ اطمینانی است برای استحکام بخشیدن به نظم در فرهنگ.»
منبع: ناصر غیاثی. دانستنی های ادبیات. گروتسک
گروتسک Grotesque به عنوان گونه ای زشت زیبا نما، میتواند تولید طنز کند. خیلی از آنتی هومورها و ضدحال ها در عرف ما به گروتسک می ماند. گاهی در جمع بعضی افراد شروع می کنند به کارهای حال به هم زن، این کارها نیز رگه هایی از گروتسک همراه خود دارد.
با این وجود می تواند از گروتسک در طنز بهره برد ولی به نظر محصولمان چیزی جز طنز کثیف نخواهد شد.