نتیجه تصویری برای هانری برگسون

خنده از نگاه هانری برگسون

 

 

ھانرى برگسون فیلسوف فرانسوى (١٩۴١-١٨۵٩ (یکى از فیلسوفـانى است که به مبحث خنـده به طور جـدى پرداخته و با نگاھى فیلسوفانه به آن توجه کرده است. او در رساله اش با نام خنده سرچشمه ھاى ذھنى، روانى و عاطفى خنده را مورد بحث و بررسى قرار داده و نیروھاى برانگیزاننده خنـده و ماھیت انرژى آزاد شـده در اثر خندیـدن را مطالعه کرده است. 

 

برگسون در سال ١٩١٠ این کتـاب جـذاب خود را تألیف کرد یعنى درست در آن زمان که مى خواست براى رفع خسـتگى از کار و کوشـش چنـد ساله، ذھن را به چیزى مشـغول کند تا از مطالعات فلسـفى فراغتى داشـته باشد. آنچه در این کتاب در باب علت موضوع و معنى خنـده بیان شده بسـیار عمیق، دقیق و متکى بر مطالعات نظریات فلاسـفه و روانشـناس ھاى دیگر، از قدیم و معاصر است. بسـیارى از فلاسـفه، ھمواره در پى آن بودنـد که راز خنده را بدانند. 

برگسون اولین نتیجه اى که از تحقیق خودش بدست آورد این است که خنده جز در عـالم انسانى وجود نـدارد، یعنى نه فقط تنھا انسان است که مى خنـدد بلکه ھم تنھا انسان است که مى خندانـد. و قبل از آن که انسان حیوان ضاحک باشد، حیوان مضحک است. برگسون بر خلاف اسلاف خود که انسان را حیوانى ضاحک مى دانستند، انسان را حیوانى مضحک مى داند. دو شرط اصلى حصول خنده غیر از این نکته دقیق، نکته دیگرى ھست که ھیـچ فیلسوفى به آن توجه نکرده و آن این که حصول خنـده دو شـرط اصـلى دارد: اول یک نوع فراغت و بى طرفى، یعنى حـالتى که خـالى از تـأثر باشـد. پس اگر بتوانیم از حس رقت و ھمـدردى که منـاظر زنـدگى انسانى در ما ایجاد مى کنـد جلوگیرى کنیم، بسـیارى از آن مناظر جنبه جدى خود را از دست خواھند داد و مضـحک خواھند شد. اقتضاى دوم خنده، اجتماع انسانى است. به این معنا که شما ھم بایـد در حلقه جمعیتى باشـید تا با خنـده آنھا خنـده تان بگیرد. پس خنـده یک امر اجتماعى است و ھماننـد عواطف اجتماعى باید علتى و مقصـدى داشـته باشـد. 

 

خنـده بر خلاف آنچه بسـیارى از روان شـناسان پنداشـته انـد، از حسن زیباپرستى ناشـى نمى شود، چون خنده پاسخ یک احتیـاج اجتماعى است، خنـده براى برطرف کردن معایب و نواقصـى است که در حیات اجتماعى پدیـد آمـده است. به عنوان مثال مردى را تصور کنید که با عجله در وسط خیابان مى دود و ناگھان پایش به روى پوست موزى که بر سـر راھش گذاشته اند مى لغزد و مى افتد. ھمه رھگذرھا به او مى خندنـد. در این جا و در موارد مشابه، خنده براى آن است که این خطاکاران متوجه خطاى خود شوند اما نباید تصور کرد، که اجتماع به ھر خطایى مى خندد، نفس خطا ھمیشه خطاست، اجتماع چون مى خواھد که چنین گیج ھایى به خود آیند، ناچار به آنھا مى خندد. ایجاد خنده و عوامل آن چگونه ممکن است که یک انسان از جنبه اعمال و رفتارش مورد خنده قرار بگیرد. باید بدانیم که زندگى آدمى با تکرار ناسازگار است. حرکت اگر مکرر و خودکـار شـد دیگر حرکت زنـدگى انسان نیست بلکه حرکت ماشـین است. اما در مورد تمام این قوانین دو نکته اصـلى را که برگسون ھمیشه برآن تأکیـد دارد و نظریه خاص اوست نبایـد از نظر دور داشت: یکى آن که عامل چنین نمایشـى باید انسان باشد. دیگر آن که موجب این نمایش باید داراى نوعى خشونت ماشینى و یا غفلت باشد تا خنده بیاورد. برگسون در آغاز فصل آخر کتابش دربارۀ خنـده بحث مفصـلى از معنى و غرض اجتماعى خنده پیش مى آورد. وى مى گوید: ھر گاه عضوى از اعضاى اجتمـاع خود را از جریـان عـادى زنـدگانى اجتماعى عقب کشـید و آن قـدر به خود پرداخت که از دیگران غافل شـد؛ آن وقت است که خنـده سـر مى رسـد. ھر اجتماعى خواه بزرگ باشد خواه کوچک، نمى تواند مزاج ھاى ناجور و غیر ھمرنگ را تحمل کند پس مى خواھد که آنھا را ھمرنگ خود کند و از این راه به اصـطلاح افراد ناباب را باب خود کنـد. پس خنده با حس تحقیر خفیفى که نسـبت به شـخص برمى انگیزد، در حقیقت، تنبیھى است از سوى اجتمـاع نسـبت به فرد غافـل و سرزنشـى است نسـبت به آنـان که ناسازگارنـد. این عـدم سازگارى ممکن است جنبه ھاى گوناگونى داشـته باشد. خنده آور بودن انسان حال مى خواھیم بـدانیم چگونه مى شود که انسان از جھت صـفاتش با اجتماع ناسازگار درمى آیـد و در نتیجه موضوع خنـده قرار مى گیرد. برگسون براى پاسـخ دادن به این مسـئله دو عقیـده مختلف را مطرح مى کنـد و بـا انتقاد آنھا نظر خود را بیان مى نمایـد؛ عقیـده اول: بعضـى گفته انـد: معایب کوچک اخلاقى است که موجب خنـده مى شود. این حرف تا حـدى درست است اما تمام نیست. زیرا اولا عیب اخلاقى چیزى نیست که قابل انـدازه گیرى باشد. اگر عیبى خنده آور است نه براى آن است که کوچک است. چون خنده آور است، پیش خود خیال مى کنیم که پس باید کوچک باشد تا مثلا با خنـده اى اصـلاح شود. اما این اسـتدلال که آن نتیجه را داده است اصـلا درست نیست، زیرا چنین اسـتدلالى باید مبتنى بر این تصور باشد که خنده یک تنبیه خفیف است. 

 

بر عکس خنده مجازات بسیار شدیدى است. ھیچ تنبیه دیگرى این قدر خوار کننده نیست. از این گذشـته مگر تنھا صفات بد انسانى است که موجب خنده مى شود بسیار اتفاق مى افتد که به صفات نیک ھمنوعان خود نیز مى خندیم. مگر ممکن نیست که قھرمان یک واقعه خنده آور یا یک داستان خنده آور یک شخص اخلاقى باشد حتى ممکن است نیت شخص خیر و اراده اش از روى اصول اخلاق باشد با این ھمه رفتارش خنده آور باشد. حاصل آن که، مضحک بودن صفات مضحک آدمى نه از آن است که آن صفات غیر اخلاقى ھستند، بلکه از آن جھت است که آن صفات را اجتماع نمى پسـندد. 

 

اینـک بعـد از این بحث این مسـئله پیش مى آیـد که آیا یک صـفت غیر اخلاقى ھمین قـدر که غیر اجتماعى بود کافى است که موجب خنـده شود یا اقتضاى دیگرى ھم دارد؟ خلاصه آن که فرقى نمى کنـد که صـفتى بـد یا خوب باشد، خفیف باشد یا شدید، ھمین اندازه که غیر اجتماعى بود و عاطفه اى ھم برنیانگیخت باز ھم نمى گوییم که بى شک خنـده آور خواھـد شـد، مى گوییم که چنین امکانى خواھـد داشت که خنده آور باشد. گفتیم که یک علت آن که انسان خنـده آور مى شود این است که در آن لحظه از خود غافل مى شود، اگر کار خنـده آورى مى کند یا اگر حرفى خنده آور مى شود و یا اگر دچار وضـع خنده آورى است در ھر حال از خود غافل است و خنده نیز از ھمانجا شروع مى شود که این معنى گیجى است. برگسون براى بیان این مطلب که چگونه مى شود انسان از جھت صفت، خنده آور شود، دو عقیده را مطرح کرد، اینک عقیده دوم: تئوفیل گوتیه گفته است: «کمیک ھاى شدیـد از بى عقلى برمى خیزد». دیگران نیز این نظر را دنبال کرده و گفته انـد: «آنچه ما را به خنده در مى آورد بى عقلى اسـت که در صورت یـک عمـل مجسم گردد» و باز گفته انـد: «ھر گاه بى عقلى ظاھر شود و بلافاصـله تنبیه گردد خنـده آور خواھـد شـد». 

 

این نظرھا درباره خنـده تا حـدى و از جھتى درست ھسـتند، زیرا اولا به نوع خاصـى در کمیک ھاى قوى صـدق مى کنند دیگر آن که از اصل و منشأ خنده با این قبیل تعریف ھا غفلت مى شود. چون که منشأ خنده بى عقلى نیست منشأ خنده چیزى دیگرى است که گاھى ھم در صورت خاصى از بى عقلى ظاھر مى گردد. آن بى عقلى که مـا به آن مى خنـدیم نوع مخصوصـى است وگرنه به طور کلى بى عقلى نه تنھـا خنـده آور نیست بلکه گاھى ھم غم آور است. حاصل سخن حاصل سـخن آن که: خنده بر ھر که و بر ھر چه باشد، ھمیشه یک وسـیله مجازات و اصلاح و تنبیه است. این نکته اى است که از آغاز تا این جا که پایـان سـخن است ھمواره مورد توجه خـاص برگسون بوده است. او مى گویـد: ھر قـدر اجتمـاع رو به کمال مى رود، توقعش از اعضاى خودش بیشتر مى شود و مى خواھـد که آنھـا پیوسـته ھوشـیارتر و قابـل انعطـاف تر باشـند. خنـده ھمراه با نشاطى که در دیگران بر مى انگیزد، نسـبت به آن که موضوع خنده است تحقیر خفیفى نیز ایجاد مى کند و تنھا از ھمین راه است که جامعه مى تواند از گیج ھا؛ کودن ھا، و احمق ھا انتقام بگیرد.